گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

باز شب داد روز را پیغام

که: «چنین بر مکش به چرخ اَعلام

من جهاندار بودم از اول

نه تو نه مه نه مشتری نه زحل

کدخدای جهان به حکم خدای

منم و من به عقل روشن‌رای

قله این بلند طارم را

یعنی این قلعه چهارم را

دیدبانی مقیم می‌بایست

چشم داری عظیم می‌بایست

بهر آن بر گماشتند ترا

تا به اکنون بداشتند ترا

گر سخن در معاملت باشد

دیده‌بان را چه منزلت باشد؟

همچو عیسی بمانده در راهی

چون کنی دعوی شهنشاهی؟

ماورای تو چند حکام‌اند

کز تو برترنشین این بام‌اند

همه بر تو محیط و مافوق‌اند

همه با تخت و افسر و طوق‌اند

نیست بالای من کسی دیگر

منم و مملکت ز من یکسر»

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]