با صبا گفت: «دم مزن دیگر
به رسالت قدم بزن دیگر
باز گرد از همین قدر سوی شب
که: ز نادانی تو نیست عجب
چون تویی را چه حد پایه ماست؟
خود سواد تو عکس سایه ماست
گهگهت دل که همچو رخ سیه است
روشن از عکس شمعدان مه است
شمع مه گر نکردمی روشن
کی شدی گلخن تو چون گلشن؟
روی تاریک تو چو دود تنور
در خورد راستی مقابل نور
جای تو چاه تنگ و تار بود
کنج تاریک و نفت و غار بود
هر مقامی که باز پردازم
گهگهش سایه بر سر اندازم
چون شود عکس من از او خالی
خلوت آباد خود کنی حالی
در غلط اوفتادهای با خویش
سر و کاری نهادهای با خویش
از دماغت برون کنم سودا
نگذارم که دم زنی فردا
کی چنین بودی آمر و ناهی
که مرا زیردست میخواهی؟
به درازی خود مشو مغرور
تیرهتر هم نباشی از دیجور
من چنانت فرو برم به زمین
که ز من یاد ناوری پس از این
آمدم، برگ کار خویش بساز
تا قیامت ز تو نگردم باز»
خواست رخصت صبا و باز آمد
چون مشعوِذ که مهرهباز آمد
خواند هرگونه ز آفتاب خبر
کرد شب را چو دود زیر و زبر
هر جوابی که روز باز نوشت
همچو آتش فتاد در انگشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.