شب فرستاد پیش روز رسول
«کای جهانگرد فتنهجوی فضول
هر شب از فتنهٔ تو تیرهترم
چند داری چو روز خیرهسرم؟
هرچه بگریختم ز مشغلهای
آمدی در گرفته مشعلهای
همه برهم زدی ولایت من
برشکستی سپاه و رایت من
پای بیرون منه ز حد قیاس
بر رهم بیش از این مریز الماس
بعد از این ترک سرفرازی کن
با بزرگان به خردهبازی کن
با منت دست در ستم نشود
کارت از پیش بیش و کم نشود
تا به شام از سحر ستیز کنی
عاقبت هم ز من گریز کنی
چون سیاهان من خروج کنند
در افق بر مَعاقِب تو زنند
از تو چندان کشند کز بس خون
شود آلوده دامن گردون
تویی و مغرب و هزیمت خویش
سوی مشرق مکن عزیمت بیش
هم بر این شرط اگر قرار دهی
ترک آشوب و اضطرار دهی
خیز و گر نیز رای آن داری
سر ز مغز سبک گران داری
تا به دفع تو هم قیام کنم
بعد از این قصد انتقام کنم
یک شبیخون کنم به لشکر زنگ
که هزیمت بری به صد فرسنگ
قلم فتنه سرنگون کنمت
از حدود جهان برون کنمت»
آخرالامر ایلچی صبا شد
گشادهزبان و بستهقبا شد
راه مقصد گرفت مستعجِل
تا به خاور که بود سر منزل
رایتی دید با هزار شکوه
که برآورد سر ز قلهٔ کوه
خسروی تاج و تختش از آتش
چرخ در موکبش عماریکش
لشکری همچو ذره بیش از بیش
تیغها برکشیده از پس و پیش
یک دل و صد هزار سور و سرور
یک تن و صد هزار چشمه نور
شد ز هیبتْ صبا عرقریزان
رفت چون ذرّه اوفتان خیزان
هرچه نزدیکتر به خور میشد
از تف و تاب گرمتر میشد
چون شود محترق صبا چون برق
از صبا تا سموم نبود فرق
گرچه طاقت نداشت هم خَش خَش
رفت چون باد در دم آتش
همه پیغام شب گزارد به روز
گرم شد مغز آفتاب از سوز
بانگ زد بر صبا که: «یاوہ مگوی
ظلمت از طبع آفتاب مجوی
تا که باشد شب محالاندیش
که فرستد به من رسالت خویش
از شب آوارہتر دگر کهبْوَد؟
زو جگرخوارهتر بتر کهبود؟
به تهوّر ز من سخن گوید
کهبْوَد کاو سخن ز من گوید؟
کی برازد سیهگلیمی را
کاو براند چو من کریمی را؟
حکم بر من کند به آی و مآی
بنگرید آخر از برای خدای!»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، فرستادهای به روز (خورشید) شکایت میکند که او باعث ایجاد فتنه و تیرهگویی در شبها شده است. شاعر بیان میکند که از فتنههای روز خسته و آشفته است و امیدوار است که روز کمی از این ستمهایش بکاهد. او از روز میخواهد تا از بزرگجویی و خودستایی دست بردارد و در کنار بزرگان به آرامی و خردهکاری بپردازد. در ادامه، شاعر تهدید میکند که اگر روز به این رفتار ادامه دهد، به تلافی برخواهد خاست و ناامنی را به لشکر روز (زنگها) خواهد رساند. در نهایت، روحیهای حقطلبانه و عزم جزم برای انتقام از روز در سر دارد و بر شدت عواطفش افزوده میشود. روز به این شکایت ملتمس پاسخ میدهد که ظلمت شب نمیتواند از طلوع آفتاب جلوگیری کند و در واقع، نیازی به تأکید بر شب وجود ندارد. این شعر بر تقابل شب و روز و تفسیر اختلافات انسانی در زندگی دلالت دارد.
هوش مصنوعی: شب به روز پیام داد: «ای مسافر کنجکاو و پرینش، به خروشی که در روز ایجاد میشود، توجه کن.».
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر مشکلاتی که تو برایم ایجاد میکنی، بیشتر در darkness فرو میروم. چقدر دیگر باید روزهای بیخیالی را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: هر چقدر که از یک مشکل فرار کردم، تو با یک مسئله جدید و ناراحتکنندهتری به سراغم آمدی.
هوش مصنوعی: تو همه چیز را به هم زدی و سلطنت و قدرت من را شکست دادی.
هوش مصنوعی: پایت را از اندازه و حدود خارج نکن، روحم را بیشتر از این با ناراحتی آزرده نکن.
هوش مصنوعی: پس از این، با بزرگترها با احترام رفتار کن و به بازیهای کوچک و بیاهمیت نپرداز.
هوش مصنوعی: با منت و نوازش کارهایی که به تو ظلم میشود، پیش نمیرود و هیچ چیزی در آن تغییر نمیکند.
هوش مصنوعی: تا صبح میکوشی و با من در نبردی، اما در پایان، سرانجام از من دور خواهی شد.
هوش مصنوعی: زمانی که سیاهپوشان از دوردستها بیرون بیایند، به نشانه تو به تحرکی میپردازند.
هوش مصنوعی: از تو به اندازهای میکشند و آسیب میزنند که آسمان هم از خون تو آلوده خواهد شد.
هوش مصنوعی: تو هستی و در حال حاضر در جایگاه خود، پس به سمت شرق حرکت نکن و تصمیمات بیشتری نگیر که فقط شکست به دنبال خواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر بر این اساس توافق کنی که از ایجاد هر گونه آشفتگی و بیقراری خودداری کنی،
هوش مصنوعی: بلند شو و اگر میخواهی همچنان با فکر و رأی خوب و آزاد بمانی، از سنگینی بارهایی که بر دوشت هست، رهایی پیدا کن.
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از تو، تصمیم دارم که بعد از این علیه تو اقدام کنم و انتقام بگیرم.
هوش مصنوعی: میخواهم در یک حمله ناگهانی به دشمنی که در وضعیتی ناپایدار است، ضربهای سخت بزنم که آنها مجبور شوند مسافتی طولانی عقبنشینی کنند.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که با قدرت نوشتن و قلم، میتوانم هر گونه آشوب و فتنهای را از بین ببرم و از مرزهای این دنیا دور کنم.
هوش مصنوعی: در نهایت، فرستادهی نسیم صبحگاهی با کلامی شیوا و بینهایت باز به سوی ما آمد، همانند کسی که قبای خود را بسته باشد، اما اکنون آمادهی بیان مطلبی مهم است.
هوش مصنوعی: یک فرد شتابزده و سریع، راهی را در پیش گرفت تا به سمت شرق برود، جایی که مقصد نهاییاش قرار داشت.
هوش مصنوعی: پرچمی را دیدم که با زیبایی و عظمت بسیار، از بالای یک کوه بلند به اهتزاز درآمده بود.
هوش مصنوعی: شاهی که تاج و تختش به خاطر بلای آسمانی در حال سوختن است، در میانه کاروانش گلایهای میکند.
هوش مصنوعی: لشکری مثل ذرات ریز، تعداد زیادی شمشیر را از جلو و عقب آماده کردهاند.
هوش مصنوعی: یک دل با میلیونها شادابی و خوشحالی، و یک نفر با صدها منبع روشنایی و نور.
هوش مصنوعی: باد با قوت و عظمت خود چنان تأثیری بر جا گذاشت که عرق بر پیشانیاش نشست و او مانند دانهای که به زمین بیفتد، به حرکت درآمد.
هوش مصنوعی: هرچه به خورشید نزدیکتر میشد، حرارت و گرمای آن بیشتر میشد.
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم بهاری به اوج خود میرسد، مانند برق میزند و دیگر فرقی بین خنکی آن و گرمای سوزان نیست.
هوش مصنوعی: هرچند که او نتوانست آرامش خود را حفظ کند، اما به سرعت و با شدت مانند بادی که در آتش میوزد، حرکت کرد.
هوش مصنوعی: همه پیامهای شب را به روز منتقل کردند و در نتیجه، گرما باعث شد که مغز آفتاب از سوزش داغ شود.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به صدا درآمد و گفت: «ای عشق! از تاریکیها نگو و هجوم نور خورشید را فراموش نکن.»
هوش مصنوعی: تا زمانی که شبهایی وجود دارد که غیرممکن به نظر میرسند، نمیتوانم پیام و رسالت خود را از طرف او دریافت کنم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آیا کسی میتواند بیخانمانی و بیجانی را بیشتر از شب تجربه کند؟ و اینکه آیا کسی میتواند از درد و رنجی که به دل دارد، بیشتر از این احساس عمیق باشد؟
هوش مصنوعی: او با شجاعت و بیپروایی از من سخن میگوید، اما آیا میداند که آن کسی که درباره من صحبت میکند، چه کسی است؟
سیهگلیم کنایه است از آدم بدبخت.
آی و مای یعنی بیا و میا
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.