شب یلدا سرشت زنگی رنگ
دست چون برد بر سبو زد سنگ
گفت با آفتاب روشن دل
«کز محیط فلک به مرکز گِل
در زمانی چو بادپیمایم
همچو مرغ از هوا فرود آیم
تو به روز و شبی به رعنایی
کرۀ خاک را بپیمایی
گر جهانگیری از دی آموزی
ببری ننگ و عار نوروزی
سرسالت به جای خویش آرد
حیف از آن خان و مان که پیش آرد
بره ای در تنور آویزند
نیم سیرت ز خوان برانگیزند
از بزرگی و شهریاری تو
جز کله گوشه ای چه داری تو
گِل همان ریزه های زر دارد
در دهان تو نیز اگر دارد»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.