کُنج خراباتِ عشق، جای من و گنجِ من
خواه زمان بر زمین، خواه زمین بر زمن
ملکِ قناعت بود، سلطنتی معنوی
سلطنتی بیفتور، مملکتی بیفتن
از همه جنسم به سر، وز همه نوعم گریز
الّا از جامِ می، الّا از جانِ دّن
خونِ دلم میخورد، چند خورم خونِ رز
من شده در خونِ او، او شده در خونِ من
مایهی نفع است و ضرّ دایهی عقل و جنون
راحتِ جان است و روح آفتِ مغز و بدن
مینهد و میکند فعلِ بد و نیک فاش
قاعدهی صلح و جنگ خاصیتِ مرد و زن
همنفسان را به لطف خستهدلان را به طبع
کرده به دم چون مسیح پرورشِ جان و تن
عربده خو را به قهر بیهده گو را به جبر
کرده به نیشِ زبان زهرِ غضب در دهن
هست نفاق و وفاق هر دو درو مجتمع
مشرک اگر نیستی هر دو به هم برشکن
شرک حریفِ بدست نیک بپرهیز ازو
اصلِ خلاف است و شر از بُن و بیخاش بکن
بشنو اگر عاقلی پندِ نزاری برو
همنفسِ راح باش با دگران دم مزن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که صبوحی کند با دل خرم بود
با دو لب مشکبوی، با دو رخ حور عین
آمد عید شریف فرخ و فرخنده باد
فیه کلوا و اشربوا یا ایها الصائمون
پیش پریشان مکن از پی آشوب من
زلف گره بر گره جعد شکن بر شکن
ای ز رخت برده نور فر کلاه سپهر
وی ز لبت برده آب رنگ عقیق یمن
از لب تو شرم داشت مایهٔ مل در قدح
[...]
برسر کویت بسی کشته و مرده ولی
کشته نیابد قصاص مرده نیابد کفن
قالواخراسان اخرجت رشأ
لیس له فی جماله
فقلت لاتنکروامحاسنه
فمطلع الشمس من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.