شمارهٔ ۹۵۸
کی تواند هرکس از خود عاشقی بر ساختن
لافِ مُشتاقی زدن معشوق را نشناختن
شرطِ شوقِ دوستانِ بیغرض دانی که چیست
نام و ننگ و مال و ملک و جسم و جان درباختن
بیخبر تا کی زهستی لاف دینداری زدن
بینشان تا کی ز معنی تیغِ دعوی آختن
تا کلاهِ کبر و نازِ خواجگی ننهی ز سر
در صف عشّاق گردن کی توان افراختن
گر عزای حرص خواهی کرد در صحرای دل
یک شبیخون بایدت بر نفسِ کافر تاختن
نفس را چون شیشهدان و دفع همّت را چو سنگ
سنگ را در شیشه این جا واجب است انداختن
گر ز سوزِ عشق بگذارد نزاری باک نیست
شمع را کاری دگر نبود به جز بگداختن
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: منبع نزاری | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...