چشم امیدوار به ره برنهادهایم
گوش نیازمند به در برگشادهایم
پیش خیال روی تو کز چشم ما نرفت
چون مخلصان به پای ادب ایستادهایم
مهر تو از مبادی فطرت نهادهاند
در جان ما و جان به وفای تو دادهایم
یک جرعه دادهاند به ما ز اول و هنوز
لایعقل از تجرع آن جام بادهایم
دیوانهوار در پی زنجیر زلف تو
زنجیرسان چو زلف تو بر هم فتادهایم
شیر وفا مکیده ز پستان وحدتیم
آری مگر ز مریم دوشیزه زادهایم
نه نه نزاریا نکنی با یراق عشق
دعوی که ما هنوز درین ره پیادهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما را میفگنید که ما اوفتادهایم
در کار عشق تن به بلاها نهادهایم
آهستگی مجوی تو از ماورای هوش
کاکنون به شغل بی دلی اندر فتادهایم
ما بیدلیم و بیدل هر چه کند رواست
[...]
جانا ، عنان دل بهوای تو داده ایم
سر بر خط اشارت عشقت نهاده ایم
بر جان ز خیل مهر تو صفها کشیده ایم
در دل بکوی عشق تو درها گشاده ایم
تا زاده ایم جفت هوای تو بوده ایم
[...]
ما دل به دست مهر تو زان باز دادهایم
کاندر طریق عشق تو گرم اوفتادهایم
ما رطلهای درد تو زان در کشیدهایم
کز رمزهای درد تو سری گشادهایم
گفتی که دل بداده و فارغ نشستهای
[...]
ما بی غمانِ مستِ دل از دست دادهایم
همرازِ عشق و همنفسِ جامِ بادهایم
بر ما بسی کمانِ ملامت کشیدهاند
تا کارِ خود ز ابرویِ جانان گشادهایم
ای گُل تو دوش داغِ صَبوحی کشیدهای
[...]
ما در هوای عشق تو سرمست بادهایم
چون شمع روشنیم و به خدمت ستادهایم
از ما مپیچ روی، که هنگام صبح و شام
بر خاک آستان تو رویی نهادهایم
در رهروان عشق به خواری نظر مکن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.