چشم امیدوار به ره برنهادهایم
گوش نیازمند به در برگشادهایم
پیش خیال روی تو کز چشم ما نرفت
چون مخلصان به پای ادب ایستادهایم
مهر تو از مبادی فطرت نهادهاند
در جان ما و جان به وفای تو دادهایم
یک جرعه دادهاند به ما ز اول و هنوز
لایعقل از تجرع آن جام بادهایم
دیوانهوار در پی زنجیر زلف تو
زنجیرسان چو زلف تو بر هم فتادهایم
شیر وفا مکیده ز پستان وحدتیم
آری مگر ز مریم دوشیزه زادهایم
نه نه نزاریا نکنی با یراق عشق
دعوی که ما هنوز درین ره پیادهایم