گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

عجب مدار خراباتیی چنین که منم

اگر به کوی خراباتیان بود وطنم

کنشت و کعبه به فرمان روم خدا مکناد

که در ضمیر من آید که من به خویشتنم

خودی خود چو براندازم آن چه ماند اوست

که دوست هم چو وجودست و من چو پیرهنم

ز پیر خرقه فرو مانده ام عجب که مرا

به هرزه توبه چرا می دهد چو می شکنم

تفاوتی نکند دشمن ار به دفع نظر

دو دیده برکندم دل ز دوست برنکنم

اگر به دست خودم می کشد به هر مویی

سری برآورد از ذوق تیغ دوست تنم

و گر به خاک فرو گویدم نزاری کو

هزار نعره برآرد که اینک از کفنم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سوزنی سمرقندی

منم که از سر حمدان عقیق در یمنم

به سرخ ری کس نیست همچنان که منم

مرا سزد که کنم در جهان به . . . ر منی

که هر منی است گروگان هفده هژده منم

من آن کسم که ز بس تیز شهوتی . . . رم

[...]

عطار

درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم

میان نفس و هوا دست و پای چند زنم

هزار بار برآمد مرا که یکباری

ز دست چرخ فلک جامه پاره پاره کنم

گره چگونه گشایم ز سر خود که ز چرخ

[...]

امیرخسرو دهلوی

شکست پشت من از بار غم، چه چاره کنم؟

ز غصه چند خورم خون خویش و دم نزنم

به تیغ هجر دل من هزار پاره شده ست

عجب نباشد، اگر خون برآید از دهنم

ز بس که سینه خراشم چو گل ز دست فراق

[...]

خواجوی کرمانی

ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم

ولی چو در نگرم پرده ی رخ تو منم

مرا ز خویش بیک جام باده باز رهان

که جام باده رهائی دهد ز خویشتنم

بجز نسیم صبا ای برادران عزیز

[...]

حافظ

حجابِ چهرهٔ جان می‌شود غبارِ تنم

خوشا دَمی که از آن چهره پرده برفکنم

چُنین قفس نه سزایِ چو من خوش اَلحانیست

رَوَم به گلشنِ رضوان، که مرغِ آن چمنم

عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه