عجب مدار خراباتیی چنین که منم
اگر به کوی خراباتیان بود وطنم
کنشت و کعبه به فرمان روم خدا مکناد
که در ضمیر من آید که من به خویشتنم
خودی خود چو براندازم آن چه ماند اوست
که دوست هم چو وجودست و من چو پیرهنم
ز پیر خرقه فرو مانده ام عجب که مرا
به هرزه توبه چرا می دهد چو می شکنم
تفاوتی نکند دشمن ار به دفع نظر
دو دیده برکندم دل ز دوست برنکنم
اگر به دست خودم می کشد به هر مویی
سری برآورد از ذوق تیغ دوست تنم
و گر به خاک فرو گویدم نزاری کو
هزار نعره برآرد که اینک از کفنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وضعیت و احساسات فردی خود میپردازد و از حالاتی چون عشق، توبه و هویت صحبت میکند. او خود را مانند یک خراباتی میبیند که در جستجوی حقیقت و عشق است. بر این باور است که وجود واقعی او در عمق وجودش نهفته است. شاعر به تضاد بین خود و دوست اشاره میکند و بیان میکند که هرچه در تلاش برای رها شدن از تنگناهاست، نمیتواند از محبت و دوستی دور شود. او حتی اگر بهظاهر از عشق دور شود، باز هم نمیتواند دل از محبوب بردارد. در نهایت، احساسات عمیقش نسبت به عشق و دوست را به تصویر میکشد و به نوعی از تقدیر عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: عجب ندان که من چنین آدمی هستم، اگر اینجا زادگاهم باشد که در محلهی خراباتیها زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: کعبه و کنشت به دستور روم، برای من مهم نیست؛ تنها چیزی که برای من ارزش دارد، درونیات خودم و ارتباطم با خودم است.
هوش مصنوعی: اگر خودم را بررسی کنم، تنها چیزی که باقی میماند، عشق است. دوست دقیقا مانند وجود است و من مانند یک پیراهن هستم.
هوش مصنوعی: من از پیر و مرشد خود اندکی دور ماندهام و تعجب میکنم که چرا وقتی به گناه میپردازم، باز هم به من توصیه میکند که توبه کنم.
هوش مصنوعی: اگر دشمن نظرش را به من بدوزد، فرقی نمیکند؛ من دل از دوستی جدا نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: اگر خودم هم به دست خودم به هر سناریویی که دلم میخواهد برسم، از هیجان و شوقی که در اثر محبت دوست دارم، سرم در میآید.
هوش مصنوعی: اگر به خاک فرو بروم، نزاری نالهای هزاران بار برگزار میکند که اینک از کفنم پیداست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منم که از سر حمدان عقیق در یمنم
به سرخ ری کس نیست همچنان که منم
مرا سزد که کنم در جهان به . . . ر منی
که هر منی است گروگان هفده هژده منم
من آن کسم که ز بس تیز شهوتی . . . رم
[...]
درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم
میان نفس و هوا دست و پای چند زنم
هزار بار برآمد مرا که یکباری
ز دست چرخ فلک جامه پاره پاره کنم
گره چگونه گشایم ز سر خود که ز چرخ
[...]
شکست پشت من از بار غم، چه چاره کنم؟
ز غصه چند خورم خون خویش و دم نزنم
به تیغ هجر دل من هزار پاره شده ست
عجب نباشد، اگر خون برآید از دهنم
ز بس که سینه خراشم چو گل ز دست فراق
[...]
ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم
ولی چو در نگرم پرده ی رخ تو منم
مرا ز خویش بیک جام باده باز رهان
که جام باده رهائی دهد ز خویشتنم
بجز نسیم صبا ای برادران عزیز
[...]
حجابِ چهرهٔ جان میشود غبارِ تنم
خوشا دَمی که از آن چهره پرده برفکنم
چُنین قفس نه سزایِ چو من خوش اَلحانیست
رَوَم به گلشنِ رضوان، که مرغِ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.