من دوست می دارم تو را گو قصد من کن دشمنم
دنیی و عقبی عاقبت بر هم زنم گر من منم
چون زابتدا آورده ام ایمان به کفر زلف تو
از من عجب نبود اگر دنیا و دین بر هم زنم
دشمن چه می خواهد زمن آن از محبت بی خبر
من در محبت محکمم از طعن دشمن نشکنم
این دوستی با روح من روز ازل آمیختند
دشمن به شمشیر جفا گو کینه کش اینک تنم
خود دل نمی سوزد ترا بر آتش هجران من
آخر من بی دل ز جان چندین صبوری چون کنم
مسکین نزاری گفته ای چون است دور از روی تو
روزی به شب می آورم تا روز جانی می کنم
بر کار من چون زلف تو تاب پریشانی مده
از چشم خود چون اشک من بر خاک خواری مفکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و محبت خود به معشوق سخن میگوید و بیان میکند که این عشق برای او بسیار عمیق و ریشهدار است. او اشاره میکند که حتی اگر دنیا و دینش در این مسیر به خطر بیفتد، از محبت خود دست نخواهد کشید. به دشمنانش نیز میگوید که آنها نمیتوانند او را با سخنان خود بشکنند، زیرا عشق او واقعی و زنده است. او در نهایت از ناراحتی و دوری از معشوقش مینالد و بیان میکند که این دوری برای او بسیار دشوار و تحملناپذیر است.
هوش مصنوعی: من به تو عشق میورزم، اگر هدف من این باشد که تو را دشمن خود قرار دهم، در دنیا و آخرت، در نهایت همه چیز را به هم میریزم، حتی اگر بخواهم تنها خودم را نشان دهم.
هوش مصنوعی: اگر از ابتدای کار به زلف تو ایمان آوردهام، پس تعجبی ندارد اگر دنیا و دین را به خاطر تو به هم بریزم.
هوش مصنوعی: دشمن چه خواستهای از من دارد؟ او از عشق من بیخبر است. من در عشق قوی و استوار هستم و از زخم زبانهای دشمن نمیترسم و نمیشکنم.
هوش مصنوعی: دوستی من با روح و جانم از ابتدا شکل گرفت و حالا دشمنان با ظلم و ستمشان میخواهند به من آسیب بزنند.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری از تو نمیسوزد، اما من که بیدل هستم، با این همه صبوری چطور میتوانم ادامه بدهم؟
هوش مصنوعی: نزار، با ناچاری میگوید که چگونه است وقتی دور از چهره تو هستم، روزها را به شب میآورم تا بتوانم با یاد تو زنده بمانم.
هوش مصنوعی: به کار من مانند زلف تو بینظمی و پریشانی نده. از چشمانت اشک نریز که مانند آبرویم بر خاک ذلت بریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم
هر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنم
هر جا خیال شه بود باغ و تماشاگه بود
در هر مقامی که روم بر عشرتی بر می تنم
درها اگر بسته شود زین خانقاه شش دری
[...]
من لاف تقوی تا بکی در خرمن طاعت زنم
کو برق آتش سوز من کاتش زند در خرمنم
آواره چون مجنون شدم نگرفت کرد امن مرا
برخار صحرا گه گهی ماری بگیرد دامنم
دستم مگیرایهمنفس کز گلخنم آری برون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.