چو بر یادِ لبش در مسکراتم
خضر بر چشمۀ آبِ حیاتم
اگر در مسکراتم وجد باشد
وگر در وجد باشد مسکراتم
به وجهی بت پرستم زان که دایم
خیالِ او بود عزّی ولاتم
همین تا دم زنم خیلِ خیالش
فرو گیرند حالی شش جهاتم
هم از مبدایِ فطرت باز دادند
به حسنِ اهتمامِ عشق ذاتم
مگر هم عشق بردارد حجابم
که محجوب است عقلِ بی ثباتم
فرود آرد به منزل گاهِ دردم
بیندازد ز گردن سیّئاتم
وگرنه در میان بیم و امّید
که بیرون آورد زین مشکلاتم
تویی هم خود حجابِ خود نزاری
به دعوی قطره چون گوید فراتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پدر را گفت تا در کایناتم
بصد دل طالب آب حیاتم
دو عالم پرتوی از نور ذاتم
جهان روشن ز خورشید صفاتم
منم عنقای قاف بی نشانی
که در هر جای و بی جای و جهاتم
من آن خورشید اوج لامکانم
[...]
براتی ده ز دیوان نجاتم
بنه مهر نبوت بر براتم
تویی سرچشمه آب حیاتم
تویی شیرین تر از آب نباتم
درین ماتم که ماتم گر ثباتم
مگر زین غم هلاک آید حیاتم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.