گنجور

 
اسیری لاهیجی

دو عالم پرتوی از نور ذاتم

جهان روشن ز خورشید صفاتم

منم عنقای قاف بی نشانی

که در هر جای و بی جای و جهاتم

من آن خورشید اوج لامکانم

که تابان از جمیع کایناتم

منم آن منبع رحمت که باشد

دو عالم زنده از بحر حیاتم

بود ظاهر برای چشم بینا

ز مرآت دو عالم عکس ذاتم

برون از وصف امکانم بباطن

بظاهر گرچه عین ممکناتم

ز اسما و صفات از فصل(و)وصلم

زروی ذات جمع هر شتاتم

برویم کافر و مؤمن کند روی

که من هم کعبه و هم سومناتم

بجز بینا نمی بیند اسیری

جمال نوربخش مبهماتم