هیهات اگر به دستِ من استی زمامِ دل
هرگز نبردمی دگر از غصّه نامِ دل
بسیار دست و پای زدم در خلاصِ جان
رویِ خلاص نیست به حیلت ز دامِ دل
از بدوِ کون اگر غم و دل توأمان نبُد
پس بی غم از چه نیست زمانی مقام دل
بادِ صبا میانِ من و دوست محرم است
جز او به دوستان که رساند پیامِ دل
ای یادِ صبح عرضه کن از لطفِ بی دریغ
در بندگیِ حضرتِ جانان سلامِ دل
گو جایِ مهرِ توست اگر نه نکردمی
چندین مبالغت ز پیِ احترامِ دل
عمرم بدین امید به سر شد که عاقبت
روزی رسم مگر ز دهانت به کامِ دل
می بود پیش ازین و کنون می کنم غذا
از خون که تا به لب برسیده ست جامِ دل
چندین نزاریا چه خوری غصّه از رقیب
آری به روزگار کشند انتقامِ دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بسته ام بدان دو رخ لاله فام دل
مانند لاله سوخته دارم مدام دل
گشت از طپانچه لاله رخ من رخام رنگ
در عشق روی لاله رخان رخام دل
دانه است و دام خال و خم زلف آن صنم
[...]
ای حلقه های سنبل زلف تو دام دل
وی مهر زر مهر تو دایم به نام دل
در تنگنای سینه که لشکر گه غم است
شد دل غلام روی تو و جان غلام دل
در دل مقام داری و این طرفه ترکه هست
[...]
آسان نمی شود شب وصلم به کام دل
مشکل که نیست بی رخ یارم نظام دل
ای باد صبحدم نتوانی ز روی لطف
کز پیش ما به دوست رسانی سلام دل
از ما سلام و پرسش بی حدّ و بی شمار
[...]
باشد کسی که سر خوی او ز جام دل
دایم به رنگ غنچه بخندد به کام دل
کی دلنشین شود اگر از دل سخن نخاست
گوش دل آمده شنوای کلام دل
از خصم خانگی به خدا می برم پناه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.