مدعیان می نهند پای برون از گزاف
بی خبران می زنند از حرم عشق لاف
آری از آنجا که اوست هیچ دگر نیست دوست
ما و خرابات و می حاج و منا و طواف
عین حیات است عشق غرق در آن عین شو
در سخن می فشان چون قلم از شین و قاف
بیش مباش ای پسر طالب درمان دل
دردی دل آمده است داروی دلهای صاف
گردن اخلاص نه زیر لگدکوب عشق
سر چه کشی زین طناب جان نبری زین مصاف
ای که به خود ناقصی دست بشوی از وجود
مرد کمالی ولی کرده ازو طرح کاف
هیچ ندانی خموش بیش به شوخی مکوش
شرح مودت مگوی شعر محبت مباف
گر ننشینی ز پای عاقبت آری به دست
طالب مقصود را جنبش دردی کفاف
چند کنم بی زبان چند زنم بی فغان
ناله ی آهن گداز نعره ی گردون شکاف
کرد دماغ جهان پر ز بخار و بخور
کلک نزاری به حبر آهوی چینی زناف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باده نمیبایدم فارغم از درد و صاف
تشنه خون خودم آمد وقت مصاف
برکش شمشیر تیز خون حسودان بریز
تا سر بیتن کند گرد تن خود طواف
کوه کن از کلهها بحر کن از خون ما
[...]
بتیر شاهین شکار بتیغ خارا شکاف
بوقر هم وزن کوه بوقع همسنگ قاف
روبه او راست ننگ ز شیر نر در مصاف
چرخ با جلال وی کر نکند اعتراف
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.