شمارهٔ ۶۴۵
شادی به روزگار شناسندگان راز
جانها فدای مقدم مردان پاکباز
بگذاشتند دنیی و بگذشت از صراط
آنها که یافتند ز دیوان حق جواز
دیدند در سلوک که ابلیس بر ره است
از منزل مخاطره کردند احتراز
از خود شدن برون و شدن در حبیب محو
آوردهاند با دو سخن قصهای دراز
دارالبقا به عینِ یقین دیده چون خَضِر
یکباره بر شکسته ازین عالم مجاز
ز آن چشمهٔ زلال که در عین ظلمت است
آب حیات خورده و پوشیده کرده راز
چشمی پرآب رفته و دستی تهی به راه
با خویشتن نبرده به درگاه جز نیاز
چشم از برای دیدن دیدار دوستان
گوش از پی شنیدن آواز دلنواز
فارغ شده ز منقلبات مدار دور
گه زیردست بودن و گاهی زبر فراز
حمال بار ناقه و سیّار راه فقر
نه دل به نام و ننگ و نه خاطر به برگ و ساز
در کعبهٔ حضور چو دیگر مجاوران
همواره در عبادت و پیوسته در نماز
دامن کشیده در قدم و چون مسافران
گاه از ختای خوانده خبر گاه از حجاز
گر دامنی چنین به کف آری نزاریا
بر آستین همت مردان شوی طراز
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: منبع نزاری | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...