گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

مرا ز کوی تو آواره کرد بخت نفور

ز روی خوب تو دورم که چشم بد ز تو دور

به کام دشمنم از کوی دوست آواره

ز دوستان حسود و ز دشمنان غیور

به اتفاق امم حور در بهشت بود

ولی بهشت من آنجا بود که باشد حور

شمایل تو در آیینهٔ دو چشم من است

به حکم عشق نه تو غایبی نه من مهجور

کدام یک تویی اینجا کدام من هیهات

کدام نیست تویی ناظر و تویی منظور

دگر به روی که بینم نظر چگونه کنم

به مهر و مه چو ز چشمم برفته باشد نور

اگر چو زلف تو درهم شدم ز تاب فراق

که دیده‌ای که بر آتش حمول بود و صبور

وگر چو چشم تو دور از لبت شدم بیمار

که خورد می که سرانجام ازو نشد مخمور

خراب کردهٔ چشمان می پرست توام

که گاه مست خرابم کنند و گه مخمور

و گر شکیب ندارد نزاری معتوه

مباش گو و بدارید عاقلان معذور

از آن تتّبع عاقل نمی‌کند مجنون

که عاقلان همه در تیه غفلت‌اند و غرور

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode