گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

یار با ما نه چنان بود که هر بارِ دگر

ترک ما کرد گرفته‌ست مگر یارِ دگر

وعدۀ وصل همی‌داد و نمی‌کرد وفا

داشت هر روز بیاراسته بازارِ دگر

گفته بود از منش این‌بار دری نگشاید

گو برو از پیِ یاری دگر و کارِ دگر

از خدا شرم ندارد که روا می‌دارد

هر نفس بر تنِ رنجورِ من آزارِ دگر

می‌روم دامنِ دل‌چاک و گریبانِ وصال

تا کجا و کی و چون دست دهد بارِ دگر

من به صد جور از او روی نپیچم گرچه

هرکس از رویِ دگر می‌کند انکارِ دگر

زاریِ زارِ نزاری بکند هم اثری

زارتر خود ز نزاری نبود زارِ دگر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode