هیچم غم تو از دل پر خون نمیرود
سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
مهرت ز سینه تا نفسی خوش برآیدم
بسیار جَهْدْ کردم و بیرون نمیرود
افسانهها که بر سر دل میکنم ولیک
دردیست در دلم که به افسون نمیرود
از چشمههای چشم من اندر فراق تو
شب نیست تا به روز که جیحون نمیرود
در محنت فراق تو هم چارهای به صبر
میرفت پیش ازین ولی اکنون نمیرود
هرچ از تو بر سرم برود تن بدادهام
خاطر به جور با تو دگرگون نمیرود
هم زاریی به حق بر و عجزی نزاریا
با روزگار زور مکن چون نمیرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از سر هوای وصل تو بیرون نمیرود
سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
چشمم نظر به غیر جمالت نمیکند
باد نو از طبیعت موزون نمیرود
تا دورم از کنار تو یک لحظه نگذرد
[...]
از دیده رفت و از دل پر خون نمیرود
در دل چنان نشسته که بیرون نمیرود
پندم مده که گر همه عالم کنند سعی
سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
از آتش فراق دل عالمی بسوخت
[...]
یاد تو هیچم از دل پر خون نمی رود
وز دیده ام خیال تو بیرون نمی رود
نام وفا مبر که دلم از جفا پرست
این داغهای کهنه بافسون نمی رود
صد گونه گل ز منزل لیلی شکفت و ریخت
[...]
هرگز به سیر گل دل محزون نمیرود
یار از خیال غمزده بیرون نمیرود
عشق از جهان بریدن و از جان گذشتن است
کار وفا ز پیش به افسون نمیرود
مردان به جا به عزم و توکل رسیدهاند
[...]
از دیده ام کدام نفس خون نمی رود
سیل هزار زهر به جیحون نمی رود
غیرت برم به شادی عالم که هییچ گاه
از خلوت وصال تو بیرون نمی رود
تمکین عشق بین که به این جذبهٔ طلب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.