گنجور

 
حکیم نزاری

خنک دلی که زمام رضا دهد به قضا

چو روزگار نگردد ز اقتضای رضا

به نوکِ کلک ازل هر چه بودنیست نگاشت

قضای کن فیکون بر صحیفة مبدا

نشان معرفتِ مرد صادق آن باشد

که اقتدا به توکل کند به خوف و رجا

به پای مردی عقل زبون چه دفع کنیم

مبارک است بلایی که روی کرد به ما

فلک چگونه موافق شود مبند خیال

قضا چگونه حمایت کند مپز سودا

چه نیک بخت بود بنده ای که در همه حال

سپاس دارد و راضی شود به حکم خدا

نزاریا به کلید طمع گشاده نشد

در سرایِ فراخ آسمانِ تنگ فضا

طواف کعبة مقصود کن که بی مقصود

بسی شد آمد کردی به فکر بی سر و پا

میسرت نشود جز به خلوت آسایش

مسلمت نشود جز به عزلت استغنا

زبون نگشت چو موسیجة خرف مرغی

که آشیانة عزلت گرفت چون عنقا

جهان و هر چه در او هست نیست جز فانی

کسی چگونه نهد دل بر این مقام فنا

 
 
 
رودکی

به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا

به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی

عنصری

دل مرا عجب آید همی ز کار هوا

که مشک‌بوی سلب شد ز مشک‌بوی صبا

ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک

چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا

درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست

[...]

قطران تبریزی

بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا

تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا

دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست

تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا

بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا

چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا

چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم

که نیست یک شب جان مرا امید بقا

چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما

به دلبری دل ما را همی زنی یغما

چو تو نگار دل افروز نیست ‌در خَلُّخ

چو تو سوار سرافراز نیست در یغما

غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه