گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

فروغِ طلعتِ رویِ تو آفتاب ندارد

نسیمِ ناقۀ زلفِ تو مشکِ ناب ندارد

عجب که سایۀ زلفِ تو گر رسد به جمادی

که هم چو ذرّه به خاصیّت اظطراب ندارد

تو خود به جانبِ ما هیچ التفات نداری

مرا خیالِ تو یک لحظه بی عذاب ندارد

چو حلقه هایِ سرِ زلفِ بی قرارِ تو یک دم

دو چشمِ ژاله فشانم قرار و خواب ندارد

مگر که لایقِ گوشِ تو نیست ورنه به قیمت

چو گوهرِ صدفِ چشمِ من سحاب ندارد

ندانم اهلِ دلی در بلادِ ملکِ خراسان

که دل بر آتشِ این امتحان کباب ندارد

کسی نبینم از ابنایِ خویش کو چو نزاری

به خونِ دل رخِ چون کهربا خضاب ندارد

دل شکستۀ من مشکل این که در همه عالم

به هیچ کویِ دگر مرجع و مآب ندارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode