کجا رفتی بیا ای سرو آزاد
که رحمت بر چنان بالا و بر باد
به طلعت از تو غیرت برده خورشید
به قامت از تو حسرت خورده شمشاد
نه آزر چون رخت نقشی دگر کرد
نه مادر چون تو فرزندی دگر زاد
شبی بر ناله ی زارم ببخشای
به فریادم رس آخر چند فریاد
اگر چشمت سر ابرو ترش کرد
ز جان شیرین تری کت جان بماناد
از آن پایم گل آلودست در هجر
که سنگی بر گذر دارم چو فرهاد
اگر خونم بریزی سر نپیچم
ز خونی عشق بر نگرفت و ننهاد
گرفتم شاهدی خونی بریزد
توان گفتن که داد از دست بی داد
نزاری گر به زاری خاک گردد
ز کویت بر نه انگیزاندش یاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جور لشکر خرداد و مرداد
تواند داد ما را هیچکس داد؟
محال است این طمع هیهات هیهات
کس دیدی که دادش داد خرداد
ز بهر آنکه تا در دامت آرد
[...]
نقیبان را به سالاران فرستاد
یکایک را ز رفتن آگهی داد
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد
جهانرا گنده گردانید از باد
چرا خاکش نپوشیدند بر روی
که باگه این کند گربه چو افتاد
گه گربه بعهد ارسلان خان
[...]
اگر عالم سراسر ظلم گیرد
نیابد هیچ مظلوم از فلک داد
همه ظلم از نجوم و از فلک دان
که لعنت بر نجوم و بر فلک باد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.