از آن زمان که زمان در تحرّک استاده ست
زمانه با تو مرا عهدِ دوستی داده ست
اگر نه با تو مرا اتّصالِ روحانی ست
خیالِ روی تو پییشم چرا بر استاده ست
به غم وجودِ مرا پروریده دایۀ عشق
که غم ز مادرِ فطرت برایِ من زاده ست
به دامِ زلف در افتاده ام ز دانۀ عشق
دلم ببین به کجا از کجا در افتاده ست
به دانه می نگرد دامِ غم نمی بیند
عذاب جان من از غفلتِ دل ساده ست
مرا که جان به لب آمد ز آرزویِ لبت
مگر مُقسّمِ فطرت نصیبه ننهاده ست
نمی رود ز سرم خار خارِ جامِ الست
هنوز رنجِ خمار از بخارِ آن باده ست
که بود روزِ نخستین حریفِ مجلسِ انس
دریغ باز چه بودی که آمدی با دست
درونِ جانِ نزاری روایحِ غم اوست
ذخیره ای که ز مبدایِ کون بنهاده ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تحرک زمان و رابطهاش با محبوب سخن میگوید. او با توصیف عواطفش، بیان میکند که عشقش به محبوب، موجب آلام و غمهایی شده که او را در دام انداخته است. شاعر به این نکته اشاره میکند که غم و عشق به نوعی با هم مرتبطاند و او در تلاش برای درک این احساسات پیچیده است. همچنین، او از آرزوهایش و رنجی که از دوری محبوب میکشد، سخن میگوید و به تاثیرات عمیق این احساسات در وجود خود اشاره میکند. در نهایت، شاعر به یاد روزهای نخستین دوستیاش با محبوب میافتد و از آن لحظات با حسرت یاد میکند.
هوش مصنوعی: از زمانی که زمان در حال حرکت و تغییر است، زندگی به من دوستی را وعده کرده است.
هوش مصنوعی: اگر ارتباط روحیای با تو ندارم، پس چرا تصویر چهرهات همچنان در برابر من ایستاده است؟
هوش مصنوعی: عشق، سبب پرورش درد و غم من شده است؛ زیرا این غم به نوعی از طبیعیترین احساسات وجود من نشأت گرفته و مانند مادری، در وجودم شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: در دام عشق گرفتار شدهام و حالا دل من را ببین که از کجا به کجا رسیده است.
هوش مصنوعی: به دانه نگاه میکند و متوجه دام غم نمیشود، عذاب روح من ناشی از بیخبری قلب سادهدل است.
هوش مصنوعی: من که به خاطر آرزوی دیدن لبت جانم در حال تمام شدن است، چرا سرنوشت و طبیعت برایم سهمی در نظر نگرفتهاند؟
هوش مصنوعی: فکر این باده گسسته از یادم نمیرود و هنوز هم درد و رنجی که از حالت خماری آن دارم، با من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در روز نخستین، چه کسی بود که در مجلس دوستانه حریف و رقیب شد؟ ای دریغ! چرا دوباره به اینجا آمدی؟
هوش مصنوعی: در دلِ نزار، بوی غم و اندوه او وجود دارد، گنجینهای که از آغاز عالم در آن نهفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.