گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

آخر بدین صفت که منم مبتلایِ دوست

ممکن بود ز من که نجویم رضای دوست

با عاشقان مجاز بود عشقِ عاشقی

کو ترکِ هر دو کون نگیرد برایِ دوست

کردم به عشق زیر و زبر خان و مان دل

تا هیچ کس دگر ننشیند به جایِ دوست

تسلیمِ راهِ دوست شوم چون به نزدِ من

چیزی نیافرید خدا ماورایِ دوست

جاوید زنده مانم و باقی شوم چو خضر

گر سجده ایی به من رسد از خاکِ پایِ دوست

هر دم قیامتی ز ملامت بدیده ام

نادیده یک نفس به ارادت لقایِ دوست

تا جان بود مرا بکشم از میان جان

جنگ و ستیزِ دشمن و جور و جفایِ دوست

نی نی به عینِ صدق نزاری خطا مبین

خالی شمر ز جور و جفا ماجرایِ دوست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode