جانم به لب رسید ز دست جفای دوست
عمر عزیز شد به سر اندر وفای دوست
گر دوست جان طلب کند از من فداش باد
سر چون کشم من ای دل مسکین زرای دوست
در قصد جان من اگر او را رضا بود
خواهم به جان خویشتن اوّل رضای دوست
من دوست خواهم از دو جهان و خیال او
خود در جهان بگو چه بود ماورای دوست
خواهم زبان خویش چو تیغ و سنان که تا
گویم به صبح و شام چو بلبل ثنای دوست
گر در بهشت و روضه مرا وعده ای دهند
با دوست گر بود همه خواهم برای دوست
گر بر دلست جای همه دلبران ولیک
باشد میان مردمک دیده جای دوست
سلطانی جهان اگرم نیست گو مباش
خواهم به خاک کوی که باشم گدای دوست
گرچه نکرد یاد من خسته از کرم
خالی نشد زبان و دلم از دعای دوست
گرچه جفا رو به من ای دل ز مدعی
باید که نشنود به جهان ماجرای دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجی که از بیوفایی دوست میکشد سخن میگوید. او به شدت وابسته به دوستش است و حاضر است جانش را فدای او کند. شاعر تأکید میکند که هرچند ممکن است دیگران او را فراموش کرده باشند، اما عشق و یاد دوست همیشه در دل و زبانش زنده باقی است. او حتی در مواجهه با همه مشکلات، میخواهد در کنار دوستش باشد و به عشق او ادامه دهد. عشق به دوست برای او از هر چیزی مهمتر است و حتی اگر بهشت و نعمتهایی وعده دهند، تنها به خاطر دوست میخواهد. در نهایت، وفاداری و عشق او به دوست فراتر از همه مصائب و مشکلاتی است که با آن مواجه است.
هوش مصنوعی: جانم به شدت تحت تأثیر رفتار ناپسند دوست قرار گرفته و زندگی گرانبهایم به پایان رسیده به خاطر وفاداری به آن دوست.
هوش مصنوعی: اگر دوست جانم را بخواهد، سرم را برایش فدای او میکنم. البته، من که دل ضعیفی دارم به خاطر دوست، چگونه میتوانم این کار را انجام دهم؟
هوش مصنوعی: اگر او راضی باشد که به جان من آسیب برساند، من ابتدا به رضایت او فکر میکنم و جانم را فدای او میکنم.
هوش مصنوعی: من از دو جهان فقط دوست را میخواهم و در مورد تصور او بگو، فراتر از دوست چه چیزی وجود دارد.
هوش مصنوعی: میخواهم زبانم مانند شمشیر و نیزه تیز و قوی باشد تا بتوانم در صبح و شام مانند بلبل، ستایش دوست را بگویم.
هوش مصنوعی: اگر در بهشت و باغ به من وعده ای بدهند، من فقط خواهم خواست که همه چیز را با دوست خودم داشته باشم.
هوش مصنوعی: دلها پر از عشق و محبت به دوستان و محبوبان است، اما در میان همهی این عشقها، فقط دوست واقعی در کانون توجه و نگاه ما قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگرچه من سلطانی در این جهان نیستم، اما اهمیتی ندارد، زیرا آرزو دارم در خاک کوی دوست بمانم و گدا و خدمتگزار او باشم.
هوش مصنوعی: هرچند که او یاد من را نکرد و به من توجهی نداشت، اما زبان و دل من هنوز از دعای او خالی نشده است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به من سختی میکشی ای دل، باید این را بپذیری که در دنیا هیچکس نباید از ماجرای عشق و دوستیمان باخبر شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آخر بدین صفت که منم مبتلایِ دوست
ممکن بود ز من که نجویم رضای دوست
با عاشقان مجاز بود عشقِ عاشقی
کو ترکِ هر دو کون نگیرد برایِ دوست
کردم به عشق زیر و زبر خان و مان دل
[...]
گر در هلاک من بود الحق رضای دوست
بادم هزار جان گرامی فدای دوست
آن دولت از کجا که شوم خاک درگهش
من خاک آن کسم که شود خاکپای دوست
جبریل وار یکقدم ار پیشتر نهم
[...]
برخیز، تا نهیم سر خود بپای دوست
جان را فدا کنیم، که صد جان فدای دوست
در دوستی ملاحظه مرگ و زیست نیست
دشمن به از کسی، که نمیرد برای دوست
حاشا! که غیر دوست کند جا بچشم من
[...]
سرشته اند در گلم الا هوای دوست
سرتا بپای من همه هست از برای دوست
تن از برای آنکه کشم بار او بجان
جان از برای آنکه فشانم بپای دوست
دل از برای آنکه به بندم بعشق او
[...]
از جان و سر دریغ ندارم به پای دوست
هر دم به موجبی سر و جانم فدای دوست
تا عمر جاودان دهدم دوست در عوض
زیبد که زنده زنده بمیرم برای دوست
ای دل ز جان بدر شو و ترک حیات کن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.