عشقِ تو از در درآمد در میانِ جان نشست
دستِ بی رحمی گشاد و زیرِ پایم کرد پست
جامِ غم در داد و مستم کرد و با دیوانگی
چون بود دیوانه آن گاهی که باشد نیز مست
عشق مردِ پخته خواهد خام بودم من مگر
آتشی زد در وجودم تا ز خام و پخته رست
از خودم بیگانه کرد و با خودم کرد آشنا
لاجرم جستم هم از خویش و هم از بیگانه جست
بی خودم کردند کلّی زان که بودم پیش ازین
خود فریب و خودنمای و خودشناس و خودپرست
نام وننگ وفخروعار و ترّ وخشکم پاک سوخت
آز وحرص وخوب وزشت ونیک وبد برهم شکست
تا چه برقی سوزناک است این که نامش هست عشق
هستِ هستش نیستِ نیست ونیستِ نیستش هستِ هست
عشقِ تو عشق است و آن گه عشق این ها نیزعشق
لذّتِ شکر تواند داشتن هرگز کبست
تا نزاری با تو در پیوست بگسست از جهان
با که بندد عهد چون با عشقِ تو جاوید بست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست
جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست
چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ
رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست
با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر
[...]
رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست
زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست
هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست
هفتگردون در کف پیمان سلطان سنجر است
جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست
کیست در عالم که او سلطان سلطان سنجر است
گرچهگیتی روشنیگیرد ز نور آفتاب
[...]
توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست
از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت
وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست
رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد
[...]
تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست
از می احسان او گیتی پر از هشیار روست
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست
از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.