عشقِ تو از در درآمد در میانِ جان نشست
دستِ بی رحمی گشاد و زیرِ پایم کرد پست
جامِ غم در داد و مستم کرد و با دیوانگی
چون بود دیوانه آن گاهی که باشد نیز مست
عشق مردِ پخته خواهد خام بودم من مگر
آتشی زد در وجودم تا ز خام و پخته رست
از خودم بیگانه کرد و با خودم کرد آشنا
لاجرم جستم هم از خویش و هم از بیگانه جست
بی خودم کردند کلّی زان که بودم پیش ازین
خود فریب و خودنمای و خودشناس و خودپرست
نام وننگ وفخروعار و ترّ وخشکم پاک سوخت
آز وحرص وخوب وزشت ونیک وبد برهم شکست
تا چه برقی سوزناک است این که نامش هست عشق
هستِ هستش نیستِ نیست ونیستِ نیستش هستِ هست
عشقِ تو عشق است و آن گه عشق این ها نیزعشق
لذّتِ شکر تواند داشتن هرگز کبست
تا نزاری با تو در پیوست بگسست از جهان
با که بندد عهد چون با عشقِ تو جاوید بست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و تأثیر عمیق آن بر زندگی و وجودش میپردازد. او بیان میکند که عشق وارد جانش شده و او را از حالت عادی خارج کرده است. این عشق باعث شده که از خود بیگانه شود و به شناخت جدیدی از خود دست پیدا کند. شاعر به تغییرات عمیقی که عشق در او ایجاد کرده اشاره میکند؛ او دیگر به تعاریف معمولی چون خوب و بد، نام و ننگ و غیره توجهی ندارد و این مفاهیم را شکسته میبیند. عشق را همچون آتشی سوزان میداند که همزمان باعث نابودی قدیم و تولد جدید او میشود. در نهایت، عشق را به عنوان اصلیترین و والاترین احساس انسانی معرفی میکند که به هیچ چیز جز خود عشق وابسته نیست.
هوش مصنوعی: عشق تو به ناگاه وارد دل من شد و در عمق وجودم جا گرفت. آن عشق بیرحمانه من را به زمین انداخت و به من بیاحترامی کرد.
هوش مصنوعی: آنجا که دلگیر و غمگین بودم، جامی پر از غم به من داد و باعث شد که سرمست شوم. و وقتی دیوانه شدم، حالتی شبیه دیوانگی پیدا کردم که انسان در حال مستی دارد.
هوش مصنوعی: عشق نیاز به تجربه و پختگی دارد و من اگر نتوانم آتش شور و شوق را در وجودم احساس کنم، همیشه در حالت ناپختگی و خامی باقی میمانم.
هوش مصنوعی: او به گونهای من را از خودم دور ساخت و به خودم نزدیک کرد، ناچار برای رهایی از خودم و دیگران تلاش کردم.
هوش مصنوعی: آنها تمام وجودم را گرفتهاند و من دیگر نمیتوانم خودم را بشناسم. چون قبلاً به خودم فریب میدادم و به خودم میبالیدم.
هوش مصنوعی: تمامی نامها و ننگها، فخر و عار، خشک و تر، همه چیز از بین رفت و در هم شکست؛ چون آز و حرص و همچنین خوب و بد، زیبا و زشت نیز در هم فروریخت.
هوش مصنوعی: تا چه اندازه عشق میتواند شگفتانگیز و سوزناک باشد، حال آنکه خود عشق وضعیت وجود و عدم را در بر دارد. عشق هم هست و هم نیست، و در معنای عمیقتر، وجود و عدم را در هم میآمیزد.
هوش مصنوعی: عشق تو کاملاً متفاوت و برتر از سایر عشقهاست و این عشق، لذتی شیرین و شگفتانگیز دارد که هیچگاه نمیتواند محو شود.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم با تو در پیوند بمانم، از همه چیز این دنیا قطع رابطه میکنم. چون کسی که در عشق تو ارتباطش جاودانه است، چه کسی میتواند مانند تو عهد و پیمان ببندد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست
جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست
چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ
رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست
با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر
[...]
رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست
زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست
هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست
هفتگردون در کف پیمان سلطان سنجر است
جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست
کیست در عالم که او سلطان سلطان سنجر است
گرچهگیتی روشنیگیرد ز نور آفتاب
[...]
توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست
از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت
وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست
رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد
[...]
تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست
از می احسان او گیتی پر از هشیار روست
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست
از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.