نور رخ تو صافتر از چشمهٔ خورست
خاک در تو پاکتر از حوض کوثر است
در هیچ بوستان نبود چون قد تو سرو
ور هست در زمانه مگر سرو کشمرست
یا رب بهشت تازه بود همچو روی دوست
نادیده روی دوست یقینم که خوشترست
مقصود من تویی ز بهشت ای بهشت روی
بی روی خرم تو بهشتم چه در خورست
چون دوست حاضر است به شمع احتیاج نیست
آنجا که روی دوست بود شب منور است
عشقت چو جان من بستد مهر برگرفت
با جان مهرپرور من مهرپرور است
فرمان عشق را چو قضا حکم نافذست
لا بلکه عشق را ز قضا حکم برترست
بر عمر حجتی که دبیر قضا نبشت
گر بینشان عشق بود هم مزور است
ما را قضای عشق تو باری به سر رسید
تا خود پس از نوشتهٔ عشقم چه بر سرست
آری هزار جان نزاری فدای دوست
جانی که خود به عشق دهی کار دیگر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از ستیهش تو همه مردمان به مست
دعویت صعب منکر و معنیت سخت سست
ایام وَرد و موسم عید پیمبرست
گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست
گلزارها به آمدن آن مزین است
محرابها به آمدن این منوّر ست
آن مونس و حریف می و نَقل مجلس است
[...]
ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست
هرگز مباد در جاه تو شکست
تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست
پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست
معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی
[...]
کور و کر و دراز و سطبر است و سرنگون
سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است
طناز و پر هراس و چو پستانست در لباس
کناس و دیر آس و میانش رگ آور است
نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر
[...]
هربنده ای که ایزد بی یار یار اوست
بی شک و شبهه در دو جهان کار کار اوست
آن بی نیاز بنده نواز لطیفه ساز
کز هر سوئی که در نگری کار و بار اوست
ازچرخ بی قرار و زمین قرار گیر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.