ساقیِ مجلسِ صفا چارهٔ ما به چارهای
چاره و بس که حالتی نیست جز این و چارهای
میر خمار هر چه شد تیره ز من زمان زمان
میکشد از سپاهِ غم بر سرِ من هزارهای
فایض میکده به ما دیر به دیر میرسد
طیره شدهست در میان کرده ز ما کنارهای
راتبهمان نمیرسد مَشرِبهمان نمیدهد
از من و روزگار من تیره شدهست پارهای
سوختهٔ صبوح را تاب رسیده بر جگر
روزِ جزا مگر شود واسطهٔ کفارهای
حَیَّ علی الصَلات من قامتِ ساقیان بود
زنده شوم چو بر شود بانگ به هر منارهای
زهد و ورع مگر نشد هم ره خوی و طبعِ ما
مختلفند راستی طالعِ هر ستارهای
محتسبِ فراخرو تنگدلی چه میکند
حوصلهای فراختر بایدش از غرارهای
بیش مگو نزاریا از حرکاتِ ناقصی
لاشه خری کجا رسد در عقبِ سوارهای
میخورد و خورنده را میکند احتساب و حدّ
میزندش که که بر دلش بادزده کنارهای
هرزهسگانِ بدگمان غیبتِ ما چه میکنند
باز بگوی ساقیا چارهٔ ما به چارهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر فتد ز قهر او به نه فلک شرارهای
به یک سپهر ننگری نسوخته ستارهای
ز روی خشم اگر کند به لشکری نظارهای
گمان مبر که جان برد پیادهای سوارهای
گر نظر علی بمن درفکند نظاره ای
از پس مرگ بخشدم زندگی دوباره ای
پیرو دلیل عاشقان آنکه ز نور معرفت
پیر خرد بحضرتش کودک شیرخواره ای
از سخنی چو انگبین کرده ز موم نرمتر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.