گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

به عهد حسن تو بس فتنه کز جهان برخاست

مرا هوای تو ای ماه مهربان برخاست

مگر میان تو گفتم درآورم به کنار

نشد کنار و بسی فتنه از میان برخاست

خلیل وار توانم نشست بر آتش

ولیکن از سر کویت نمی توان برخاست

به جویبار چمن بر گذشت قامت تو

ز عکس سایه ی او سرو بوستان برخاست

صبا ز جیب عرق چین تو دمی در داد

دل من از سر جان آستین فشان برخاست

نسیم زلف تو تا در دماغ من بنشست

خیال خال تو تا پیش من عیان برخاست

ز شش جهات وجودم زمان زمان دم دم

هزار فتنه ز تاثیر این و آن برخاست

خیال روی تو در چشم عارفان بنشست

ز کنج صومعه فریاد الامان برخاست

ز در درآی و دمی در کنار من بنشین

که بی تو از همه اعضای من فغان برخاست

به گریه گرچه درآیم ز غایت رقت

ز چشم من مژه ها چون سر سنان برخاست

فسردگان خبر از سوز ما نمی دارند

میان ما و مُشَنّع خلاف از آن برخاست

به هر کجا که نزاری به سوز دل بنشست

فغان ز سدره نشینان آسمان برخاست

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

جهان سروری و پشت دودمان خجند

که بندگیّ ترا اسمان بجان برخاست

نهال تو بر بستان سرای دانش و فضل

که با مکاشفه ات روشن از نهان برخاست

چو برگرفت بیانت تتق ز روی ضمیر

[...]

عراقی

ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست

خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست

چه سحر کرد ندانم دو چشم جادوی تو؟

که از نظارگیان ناله و فغان برخاست

به تیر غمزه، ازین بیش، خون خلق مریز

[...]

نظیری نیشابوری

مگر که صبح ز بالین آسمان برخاست

که او چو خاست غبار از دل جهان برخاست

محبتست که با درد شادکام نشست

اجابتست که با ضعف کامران برخاست

درین دو هفته به حق عطای صحت تو

[...]

صائب تبریزی

چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست

ز سبزه موی بر اندام گلستان برخاست

بنفشه از دل آتش برون نیامده است

چسان ز روی تو این عنبرین دخان برخاست؟

چنان در آتش بیطاقتی فشردم پای

[...]

سیدای نسفی

شبی که از دلم آه شرر فغان برخاست

سپندوار به تعظیمش آسمان برخاست

زمانه پرده نشین کرد صبح محشر را

ز خواب چاشت چو آن فتنه جهان برخاست

به گل ز خانه خود عندلیب محمل بست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه