شمارهٔ ۱۲۳۱
عشق را ختم است بر عالم سری
عشق را لایق نباشد سروری
پادشا عشق است و لازم میشود
پارسا و رند را فرمانبری
بل که سلطانانِ عالم عشق را
بندگیها میکنند از چاکری
در بیان ِعاشق و معشوق و عشق
سحر میپردازم اینک ساحری
فارغم حاشا که گویم مدحِ خلق
زشت باشد گر کند عیسی خری
مستِ لایعقل چه جوید زیرکی
مرد بیحاصل چه داند شاعری
من سخنْسوزم سخنْگو نیستم
بت شکستن دیگرست از بتگری
گرچه قنبر حیدری باشد و لیک
عنتری کردن نباشد حیدری
عشق میخواهی نزاری را طلب
مدح میجویی بخواه از انوری
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...