باز دل دادم به دستِ دل بری
سرو قدّی گل رخی نسرین بری
دل ستانی دل گشایی دل کشی
دل فریبی دل ربایی دل بری
لاله رخساری بنفشه گیسویی
سروبالایی صنوبر منظری
خوش نشینی خوش زبانی خوش دلی
نازنینی نازکی بازی گری
تند خویی سرکشی عاشق کشی
بی غمی سنگین دلی سلطان فری
آفتِ خلقی عذابِ عالمی
فتنه ی شهری بلایِ کشوری
دل به زاری از نزاری برد و نیست
حاصلی در عشق بی زور و زری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
مار را، هر چند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد کیفر بری
سفله طبع مار دارد، بی خلاف
جهد کن تا روی سفله ننگری
بافکاری بود در شهر هری
داشت زیبا روی و رعنا دختری
سیرت تو هست عین سروری
صورت تو هست محض صفدری
مملکت چون جسم و تو چون دیده ای
محمدت چون بحر و تو چون گوهری
در علو قدر و در کنه شرف
[...]
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
بدگمانی کردن و حرصآوری
کفر باشد پیش خوان مهتری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.