باز دلم صید کرد طرفه نگاری
سرو قدی غنچه سینه لاله عذاری
دست و عنانش دریغ و پای و رکابش
تا چه کنند از چنین نزار شکاری
جان به لبِ از آرزو رسید که دارم
بر لبِ میگونِ او شکسته خماری
هم به امیدی شکیب بیش توان کرد
کاش نویدی شود به بوس و کناری
تا به میانجیِ بادبانِ تضرّع
کشتیِ امّیدِ من رسد به کناری
هیچ دگرنیست در کشاکشِ هجران
کاش بدی دسترس به صبر و قراری
طاقتِ تنها سپردنِ منِ بیدل
نیست میسّر مرا ز صحبتِ یاری
آتش اندوه آبِ رز بنشاند
راه دهندم مگر به میکده باری
شادیِ روشندلی که بر اثرِ صبح
پُر به کفم بر نهد قدح سه چهاری
الحذر از زاریِ نزاریِ مسکین
زارتر آخر ز من کجاست نزاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
دوش همه شب همی گریست به زاری
ماه من آن ترک خوبروی حصاری
برد و بناگوش سایبانش همی کرد
یک ز دگر حلقه های زلف بخاری
از بس کآب دو چشم او بهم آمد
[...]
آه که دلم برد غمزههای نگاری
شیر شگرف آمد و ضعیف شکاری
هیچ دلی چون نبود خالی از اندوه
درد و غم چون تو یار و دلبر باری
از پی این عشق اشکهاست روانه
[...]
باز جهان تازه کرد قدرتِ باری
باده بده بر نسیمِ بادِ بهاری
گُل بُنِ بشکفته و طراوت و زینت
بلبلِ شوریده و شفاعت و زاری
باد چو زلفِ بنفشه کرد به شانه
[...]
عمر گذشت، ای دل شکسته، چه داری؟
چارهٔ کاری نمیکنی، به چه کاری؟
روز بیهوده صرف کردهای، اکنون
گریهٔ بیهوده چیست در شب تاری؟
آنچه ز عمر تو فوت گشت ز روزی
[...]
آب رخ ما بری و باد شماری
خون دل ما خوری و باک نداری
دست نگارین بروی ما چه فشانی
ساعد سیمین بخون ما چه نگاری
دل بسر زلف دلکش تو سپردیم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.