مردمان گویند از می توبه تا کی کردهای
باز لعبت بازی دیگر برون آوردهای
با که بر هم بستهای این نقش و این شَین از کجاست
نذر تا کی کردهای سوگند تا کی خوردهای
۳
گه مقصّروار در بحث مراتب ماندهای
گه علم چون غالیان بر بامِ عالم بردهای
گاه در دعوت سخن با آسمان پیوستهای
گاه در وحدت بساطِ لامکان گستردهای
در تنآسانی دل و دست از دو عالم شستهای
در مسلمانی خدا و خلق را آزردهای
۶
در فضولی هر چه تضییقی کنی دَه حرفتی
در دورویی هر چه تخفیفی کنی صد مردهای
خشک و تر در خرمنِ لاغیر بر هم سوختی
در میان آتش کثرت هنوز افسردهای
این همه هستم که میگویید و زینها بیشتر
چون کنم پروردگارا گرچنان پروردهای
تا نزاری از کجا پیدا کند خطِ جواز
گر ز لوح حرفتش حرفِ نعم بستردهای