به مزدِ جان خود بر من ببخشای
دمی در کلبه ی احزان ما آی
چه معنی دارد این نامهربانی
بیا ای رشک مهر عالم آرای
بیا ای دیده را چون روشنایی
که بر چشمِ جانبینت کنم جای
تن و جان و دل و دین صرف کردم
دگر گر التماسی هست فرمای
چو شد مُلک وجودم از تو بلغاق
مرا زین بیشتر بلغاق منمای
به جانت دوست میدارم به جانت
که بستان جانم و بر جان ببخشای
تو روحی و لبت آبِ حیات است
مکاه از جان من در عمرم افزای
نیارم دامنت از دست دادن
به دستانِ رقیبِ بی سر و پای
مرا با این شکر نی چاشنی هست
برو گو مدّعی و ژاژ میخای
مکُش آخر نزاری را به زاری
چنین بر خونِ ناحق دست مگشای
نمیترسی در روزِ مظالم
بگیرم دامنت ای سرو بالای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز کین دل همی جوشید بر جای
زمانی دیر و آنگه جست برپای
خداوندا چنین گفتست حاسد
که میباشد مرا جای دگر رای
به معبودی که مستغنی است ذاتش
ز خواب و خورد و فرزند و زن و جای
که گر تا ره به دهلیز تو دانم
[...]
خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
مرا دیدار خود آن لحظه بنمای
گره یکبارگیم از کار بگشای
مرا سیّ و دو خدمتکار بودند
همه یک خانه و یک روی و یک رای
و شاقانی چو مروارید خوشاب
سمن دیدار و خندان و شکر خای
همه سر تیز و سخت و چست و چالاک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.