گنجور

 
نشاط اصفهانی

هر بلایی کزو رسید مرا

به عطایی دهد نوید مرا

دوش از زلف و ابروان می‌داد

گاه بیم و گهی امید مرا

گه به شمشیر می‌برید از من

گه به زنجیر می‌کشید مرا

من همان بنده‌ام که نادیده

به بهایی گران خرید مرا

عیب او نبود ار به هیچ فروخت

بر من و عیب من چو دید مرا

ستمش خاص و نعمتش عام است

خاصه بهر ستم گزید مرا

تا بگوید که این نشاط منست

با غم خویش پرورید مرا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode