بیا از دور ساقی گیر جامی
که دور جم نمی ارزد بجامی
از این زلفش همی بینم بدان زلف
چو مرغی کافتد از دامی بدامی
ببازاری فتادستم که ندهند
بجامی سنگی و ننگی بنامی
جهان یکسر بکام خویش دیدم
چو بنهادم برون از خویش گامی
بر آتش دارمت هر لحظه ای دل
چو بیرون آرمت بینم که خامی
نشاط آخر فتاد از پا در این دشت
به تیرش رمته من غیر رامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازیشانست دل را شادکامی
وزیشانست جان را نیکنامی
اگر دل دلبری دلبر کدامی
وگر دلبر دلی دل را چه نامی
دل و دلبر بهم آمیته وینم
ندانم دل که و دلبر کدامی
نگارینا ، بهر معنی تمامی
دل از وصل تو یابد شاد کامی
بقامت حسرت سرو بلندی
بطلعت غیرت ماه تمامی
ثغوزک مثل عقدالدر حسنا
[...]
ولی چون کردحیرت تیزگامی
عنایت بانگ بر زد کای نظامی
جز او کس را بنودست این تمامی
ز پیغامبر در فرزند گرامی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.