رخی بغیر رخ دوست در مقابل نیست
ولی چه چاره که بیچاره دیده قابل نیست
وفا مگر که نکو نیست در زمانه که نیست
نکوییی که در این خوی و این شمایل نیست
هزار لطف نهانست در تغافل او
و گرنه دوست زاحوال دوست غافل نیست
دهد گواه به بیهوده گوییش پندم
کسی ملامت مجنون کند که عاقل نیست
قبول جانان مشکل بود نشاط ار نه
گذشتن از سر جان بهر دوست مشکل نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کدام دل که ز عشق تو پای در گل نیست
چه جور کز تو بر آشفتگان بیدل نیست
بفرقت توام از زندگی ملال گرفت
که بی وصال تو از عمر هیچ حاصل نیست
حقیقت است که دارد طبیعت حیوان
[...]
اگر چه کعبه مقصد نصیب هر دل نیست
ز پا فتادن این راه، کم ز منزل نیست
بهار را به خزان پرده دار می گردند
شکسته رنگی عشاق از ته دل نیست
به مغز بیش رسد فیض گل چو دسته شود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.