مردود خلق گشتم و گشتم پسند خویش
رستم ز بند غیر و فتادم به بند خویش
تا چند درد زهر بکامم زجام غیر
زین پس من و مذاق خوش از صاف قند خویش
ما را بتلخکامی خود ذوق دیگر است
چندین مدار پاس لب نوشخند خویش
توفان ز دیده آرم و بندم لب از سخن
تنگ آمدم ز دعوت نا سودمند خویش
در باغ جعد سنبل و در بزم زلف یار
هرجا بصورتی دگر آرد کمند خویش
آخر عنان عشق سپردم بدست عقل
این عرصه ای نبود که تازم سمند خویش
خامی ز سر بنه که بخاک اوفتی نشاط
ای میوه خام باش بشاخ بلند خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از احساسات و تضادهای درونی شاعر حکایت دارد. شاعر از ناکامی و بیمیلی به دیگران صحبت میکند و به دلمشغولیهای خود اشاره میکند. او به ستایش از استقلال خود و شیرینی و لذتهای فردی میپردازد و در عین حال به انتقاد از موانع و دعوتهای بیفایده میپردازد. در نهایت، شاعر تصمیم میگیرد که عقل و منطق را در عشق به کار گیرد و از خامی و ناپختگی دوری کند تا به بلوغ در احساسات برسد. این شعر نکاتی از عشق، تنهایی و جستوجوی خویشتن را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من از نظر مردم ناپسند شدم و فقط خودم را پسندیدم. از بند دیگران آزاد شدم، اما اکنون خودم در بند خودم گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: دیگر چرا باید از زهر و تلخی دیگران در کام خود بچشم؟ از این پس تنها به طعم شیرین و لذتبخش زندگی خودم میپردازم.
هوش مصنوعی: ما به خاطر تلخی های زندگی، احساسات و ذوق های متفاوتی پیدا کرده ایم. بنابراین، زیبایی لبخندت را در نظر نداشته باش و نخواه که در آن را محدود ببینی.
هوش مصنوعی: چشمم پر از اشک است و دلم از گفتن باز مانده. از دعوتهایی که هیچ فایدهای ندارند، خسته و دلمرده شدهام.
هوش مصنوعی: در باغی که گلهای خوشبو و زیبا وجود دارند و در مجالس خاص، هرجا که زیبایی خاصی وجود داشته باشد، محبوب من همواره با جاذبه و زیبایی خود توجهها را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: در نهایت تصمیم گرفتم عشق را به دست عقل بسپارم، زیرا این میدان برای من جایی نبود که بتوانم با اسب خود به آن بروم.
هوش مصنوعی: از جوانی و خامی خود دست بردار، زیرا ممکن است با افتادن به زمین، شادابیات را از دست بدهی. ای میوهی نارس، سعی کن بر روی شاخهی بلند خود باقی بمانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکس گرفته دامن سرو بلند خویش
ماییم و گوشهای و دل دردمند خویش
زاهد به کوی عافیتم مینمود راه
روی تو دید، گشت پشیمان ز پند خویش
تا نیشکر شکسته نشد کام از او نیافت
[...]
با نی شکر بگو که ننازد به قند خویش
گر بایدش لب تو بر آید ز بند خویش
ما را به درد ما بگذار ای طبیب درد
خوش خاطریم ما ز دل دردمند خویش
زاهد تو راست سایه طوبی و باغ خلد
[...]
در پا مریز حلقهٔ زلف بلند خویش
ترسم خدا نکرده شوی پایبند خویش
منت خدای را که به تسخیر ملک دل
حاجت بدان نشد که بتازی سمند خویش
حیف است بر لب تو رساند لبی رقیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.