در پا مریز حلقهٔ زلف بلند خویش
ترسم خدا نکرده شوی پایبند خویش
منت خدای را که به تسخیر ملک دل
حاجت بدان نشد که بتازی سمند خویش
حیف است بر لب تو رساند لبی رقیب
کالوده مگس نتوان کرد قند خویش
یا از شکنج طره کمندی به ره منه
یا رحمتی به آهوی سر در کمند خویش
با ناله در غم تو ز بس خو گرفتهام
آسودهام به نالهٔ ناسودمند خویش
مشکل شدهست کار من از عشق روی تو
لیکن چه چاره با دل مشکلپسند خویش
خون میچکد ز غنچه به کارش اگر کنی
شیرین تبسمی ز لب نوشخند خویش
شوق سپند خال تو کرد آن چه با دلم
مجمر نکرده ز آتش خود با سپند خویش
ای شه سوار حسن فروغی اسیر تست
غافل مشو ز خاک گرفتار بند خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و وابستگی شاعر به معشوقش است. شاعر از خطرات و دشواریهای عشق میگوید و از زیباییهای معشوقش تمجید میکند. او به تصویر کشیدن مشکلاتی که عشق به وجود آورده و همچنین زیبایی و شیرینیهایی که از رابطه حاصل میشود، میپردازد. شاعر خواستار توجه معشوق است و نگران از دست دادن او. در نهایت، اشاره به این دارد که عشق او بسیار عمیق و پیچیده است و نمیتواند به سادگی از آن فرار کند.
هوش مصنوعی: احساس میکنم اگر در دام زلفهای زیبایت گرفتار شوم، ممکن است به خواسته خدا، به تو وابسته شوم و از خودم دور شوم.
هوش مصنوعی: سپاسگزارم از خداوند که قلب مرا به تسخیر خود درآورد و نیازی به خواستههای دیگر نداشتم که بخواهم با سمند خویش برانم.
هوش مصنوعی: ای کاش لبهای تو را به رقیب نرسانند، چون به مانند مگس، نمیتوان قند خود را به او ارائه کرد.
هوش مصنوعی: یا از زیبایی و پیچش موهایش، مرا در دام عشق ننداز، یا اینکه به من رحم کن و مرا به حال خود بگذار.
هوش مصنوعی: به خاطر غم تو، آنقدر با ناله و اندوه خو گرفتهام که حتی نالهام که فایدهای ندارد، برایم آرامشبخش شده است.
هوش مصنوعی: کار من به خاطر عشق به تو دشوار شده است، اما با دل خود که همیشه پیچیده و مشکلپسند است، چه راه حلی میتوان یافت؟
هوش مصنوعی: اگر لبخند شیرینی از خود نشان دهی، غنچه به خون خود غرق میشود.
هوش مصنوعی: عشق و اشتیاق به زیبایی و خاصیت تو باعث شد آنچه آتش عشق در دل من نتوانسته بود ایجاد کند، اکنون با وجود تو شعلهور شود.
هوش مصنوعی: ای فرمانروای زیبایی، تو مانند سوارکاری هستی که زیباییات در دلها روشنایی میبخشد. مراقب باش که در دام خاک و بندهایی که در دنیای مادی وجود دارد گرفتار نشوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکس گرفته دامن سرو بلند خویش
ماییم و گوشهای و دل دردمند خویش
زاهد به کوی عافیتم مینمود راه
روی تو دید، گشت پشیمان ز پند خویش
تا نیشکر شکسته نشد کام از او نیافت
[...]
با نی شکر بگو که ننازد به قند خویش
گر بایدش لب تو بر آید ز بند خویش
ما را به درد ما بگذار ای طبیب درد
خوش خاطریم ما ز دل دردمند خویش
زاهد تو راست سایه طوبی و باغ خلد
[...]
مردود خلق گشتم و گشتم پسند خویش
رستم ز بند غیر و فتادم به بند خویش
تا چند درد زهر بکامم زجام غیر
زین پس من و مذاق خوش از صاف قند خویش
ما را بتلخکامی خود ذوق دیگر است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.