گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نشاط اصفهانی

زلف بر پا فکنده از سر ناز

ما گرفتار این شبان دراز

نظری داشت با نظر بازان

لعبت شوخ و شاهد طناز

سپر از دیده بایدش آورد

هر که از غمزه گشت تیرانداز

منع عاشق توان ز شاهد لیک

حذر از شاهدان عاشقباز

این تذروان شوخ چشم دلیر

جلوه آرند در گذر گه باز

گرچه از دوست هر چه هست نکوست

ستم و لطف و خواری و اعزاز

جور بر بندگان روا نمود

خاصه در عهد شاه بنده نواز

بنهایت حدیث ما نرسید

که ملالت رسیدت از آغاز

را ز ما بود آنکه در عالم

ماند در پرده با دو سد غماز

راز دار جهانیان خاکست

خاک گشتیم و ماند در دل راز

این پریشان سخن ز نظم نشاط

گر قبول شهنشه افتد باز

شکر و شعرش آورند نثار

توتی از هند و سعدی از شیراز