برای خشت خم خوبیم گو آن پیر ترسا را
کزین بازیچه طفلان خرد مشت گل ما را
جهان را نیست آن معنی که باید فکر آن کردن
الف با خوان هر مکتب شکافد این معما را
به خود از بهر حسرت داد راهم ورنه معلومست
ز دریا چند در آغوش گنجد موج دریا را
همین بس شاهد بیاختیاریهای مشتاقان
که عذر از جانب یوسف بود جرم زلیخا را
خموشی نزد عشق آرم که بر درگاه سلطانان
کمان بر زه نمیآرند بازوی توانا را
همین مقدار میخواهیم از رخ پرده برداری
که بشناسیم قدر بینش نادان و دانا را
«نظیری» خاطری از داغ دل آزردهتر دارد
قدم هشیار نِهْ اینجا که در خون مینهی پا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات عشق و ناپایداریهای انسانی میپردازد. شاعر به تأمل دربارهٔ موضوعات عمیق زندگی، مانند حسرت و ناامیدی، میپردازد و به نقطه ضعفهای انسانی اشاره میکند. او از تناقضات موجود در عشق و رابطههای انسانی صحبت میکند و بیان میکند که عشق میتواند بیاختیاریهایی ایجاد کند که به نتایج نامطلوب منتهی میشود. در نهایت، شاعر به جستجوی درک حقیقت و شناخت عمیق میپردازد و تأکید میکند که در عشق، گاهی سکوت و خودداری بهتر است.
هوش مصنوعی: ما برای ساختن خشت و گل خوب هستیم، اما آن پیرترسای بیخبر از دنیا باید بفهمد که این بازیچههای بچهها چیزی جز گلی نیست که ما ساختهایم.
هوش مصنوعی: جهان آنطوری که باید باشد، نیست و نمیتوان آن را با تفکر معمولی درک کرد. فهم این مسئله نیازمند نگاهی عمیقتر و متفاوت است که تنها با مطالعه و شناخت عمیقتر هر مکتب فکری ممکن میشود.
هوش مصنوعی: اگر تنها به خاطر حسرت به خودم اجازه دهم که در این راه قدم بگذارم، در واقع مشخص است که چقدر از عظمت دریا و امواجش در آغوش من جای نمیگیرد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دل باختگان و عاشقان به خاطر عشقی که دارند، بیاختیار و دچار اشتباهاتی میشوند. این بیاختیاری و خطا، میتواند به نوعی به دلیل شرایط و وضعیتی باشد که در آن قرار دارند. به نوعی، میتوان گفت که عذری برای اشتباهاتشان وجود دارد و دیگران میتوانند آن را درک کنند، مانند داستان زلیخا و یوسف که زلیخا به خاطر عشقش به یوسف، دچار مسائلی شد.
هوش مصنوعی: در عشق خاموشی میورزم، زیرا در حضور پادشاهان، بازی کردن با قدرت و توانایی خود را نشان نمیدهند.
هوش مصنوعی: ما تنها به اندازهای از زیباییهای تو نیاز داریم که بتوانیم ارزش و دانایی نادان را از عالم تشخیص دهیم.
هوش مصنوعی: دل «نظیری» از شدت درد و ناراحتی به شدت آزرده است، پس احتیاط کن و پاهایت را در اینجا که ممکن است به خون آلوده شود، نگذار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.