شد آخر روز بر ناییی و میل دل همان باقی
بلا گردید ضعف پیری و طغیان مشتاقی
ز بی باکی و رندی منفعل بودم چه دانستم
که در پیری کشد کارم به سالوسی و زراقی
فقیهان شاهد عادل نویسندم صلاح آنست
که در باقی کنم من بعد حرف شاهد و ساقی
به الطاف خداوندی امید واثقی دارم
فراموشم نمی گردد بشارت های مشتاقی
نوازش کن کزان لب های شیرین تلخ نافع تر
حیات خضر یابم گر دهی زهرم به تریاقی
جمال بوستان دیدم نه بخت و کار من ماند
بنفشه در سیه کاری و گل در ساده اوراقی
«نظیری » واله صوت و سخن چندین مکن خاطر
که ماند قصه را در جای نازک داستان باقی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات شاعر درباره پیری، عشق و امید میپردازد. شاعر در آغاز به ضعف ناشی از پیری و طغیان احساسات عاشقانهاش اشاره میکند و از خویشتنداری و بیباکیاش در این دوران صحبت میکند. او به فقیهان اشاره میکند که صلاح را در نگهداشتن عشق و شادابی میدانند. شاعر همچنین به الطاف خداوندی امیدوار است و نمیتواند بشارتهای دلانگیز را فراموش کند. او آرزوی زندگی جاوید را دارد، حتی اگر این زندگی با زهرها و تلخیها همراه باشد. در نهایت، شاعر به زیباییهای طبیعت و زندگی اشاره میکند و از یادآوری داستانهای عاشقانه و زیباییهای آن دلتنگ است.
هوش مصنوعی: در انتهای روز، دل هنوز همان خواستهها و آرزوهایش را دارد. ضعف ناشی از سن و سال و شور و اشتیاق همچنان در دل او باقی مانده است.
هوش مصنوعی: به خاطر شجاعت و بیخیالیام، متوجه نبودم که در سالهای پیری ممکن است به کارهای ناپسند و ریاکارانه روی بیاورم.
هوش مصنوعی: فقیهان (علمای دین) به عنوان شاهدان عادل باید بنویسند که بهتر است من بعد از این، از موضوع شاهد و ساقی (مشروبات الکلی) فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: به لطف و رحمت خداوند امید زیادی دارم و بشارتهای دلگرمکننده را هیچگاه فراموش نمیکنم.
هوش مصنوعی: به من محبت کن، زیرا از لبهای شیرین و تلخی که داری، میتوانم بهرهمند شوم و اگر به من زهر بدهی، انتظار دارم که آن را با پادزهری مبدل کنی تا بگذارم زندگیام ادامه یابد.
هوش مصنوعی: در بوستان زیبایی را دیدم، اما شانس و سرنوشت من همچنان در تاریکی و مشکلات باقی مانده است. مانند بنفشهای در شرایط نامناسب و گلی که در صفحات بیارزش و ساده قرار دارد.
هوش مصنوعی: ای دوستان، تو را از زیاد صحبت کردن بر حذر میدارم، زیرا داستانهای ما در دلها و جاهای حساس به یادگار میمانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر سوزد درون تو چو عود خام، ای ساقی
بیابی بوی عودی را که بوی او بود باقی
یکی ساعت بسوزانی، شوی از نار نورانی
بگیری خلق ربانی، به رسم خوب اخلاقی
چو آتش در درونت زد، دو دیدهٔ حس بردوزد
[...]
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسبالحال مشتاقی
کِتابٌ بالِغٌ مِنّی حَبیباً مُعْرِضاً عَنّی
اِنِ افْعَلْ ما تَری اِنّی عَلی عَهْدی وَ میثاقی
نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت
[...]
دلا یک رنگ شو با ما مپوش از زرق زراقی
مکن تر دامنی بر خشک و بستان ساغر از ساقی
مخور با خویش وگر خوردی به یاد دوست خور باری
که ناید از سموم بادیه جلاب پَر آقی
سقاک الله قدح بستان ز دست ترک یغمایی
[...]
گراز دور الستت هست جامی باقی ای ساقی
بیا بشکن که مخمورم، خمارم زان می باقی
من از عشق تو میمیرم، بگو: کاخر چه تدبیرم؟
که زد مار غمم بر دل نه تریاق است و نه راقی
ز تاب لعل و آب می، فکندی آتشی بر ما
[...]
مضی فی غفلة عمری، کذلک یذهب الباقی
ادر کأسا و ناولها، الا یا ایها الساقی
شراب عشق، میسازد تو را از سر کار آگه
نه تدقیقات مشائی، نه تحقیقات اشراقی
الا یاریح! ان تمرر علی وادی أخلائی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.