گنجور

 
نظیری نیشابوری

نیست با مشاطه گلبن طرازم حاجتی

عشق اگر خواهد بروید بر سفالی جنتی

غنچه ام گل در گلو دارد بهارم تازه روست

خنده ای کافیست با غم راز صبح رحمتی

مشتری گوره کن و دلال گو در پا فکن

جنس اگر خوب است خواهد کرد پیدا قیمتی

کار ما را این چنین ناپخته کی خواهد گذاشت

عشق اگر مرد است و با او هست بوی غیرتی

بر سر کوی ترقی خودنمایی ها کنم

گر قدم برتر نهد از پایه خود همتی

نغمه سنجیده می گویند این را ناله نیست

نی نشان درد دارد نی خراش رقتی

پرکنم از تحفه مصرش «نظیری » آستین

گر بیازد بر نقام باد دست رغبتی