نیست با مشاطه گلبن طرازم حاجتی
عشق اگر خواهد بروید بر سفالی جنتی
غنچه ام گل در گلو دارد بهارم تازه روست
خنده ای کافیست با غم راز صبح رحمتی
مشتری گوره کن و دلال گو در پا فکن
جنس اگر خوب است خواهد کرد پیدا قیمتی
کار ما را این چنین ناپخته کی خواهد گذاشت
عشق اگر مرد است و با او هست بوی غیرتی
بر سر کوی ترقی خودنمایی ها کنم
گر قدم برتر نهد از پایه خود همتی
نغمه سنجیده می گویند این را ناله نیست
نی نشان درد دارد نی خراش رقتی
پرکنم از تحفه مصرش «نظیری » آستین
گر بیازد بر نقام باد دست رغبتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیباییهای آن است. شاعر میگوید که زیبایی و جذابیت عشق نیازی به تزیینات ندارد و اگر عشق واقعی باشد، حتی در سادهترین شرایط نیز شکوفا میشود. او به غنچهای اشاره میکند که در گلو دارد و بهار را تازه لمس کرده است، و این نشاندهنده شادی و امید است. وی همچنین به روند طبیعی زندگی و عشق اشاره میکند و میگوید که اگر عشق واقعی باشد، خودش را نشان میدهد و نیازی به جلب توجه یا خودنمایی نیست. در نهایت، شاعر بر اهمیت خلوص عشق و به اشتراک گذاشتن احساسات با دیگران تأکید میکند.
هوش مصنوعی: عشق نیازی به زیباییهای ظاهری ندارد؛ حتی اگر یک گلدان ساده باشد، میتواند به اندازه بهشت دلانگیز باشد.
هوش مصنوعی: من همچون غنچهای هستم که درونم گل شکفته شده و بهار زندگیام آغاز شده است. یک لبخند ساده میتواند به اندازه کافی با غم و اندوه صبحگاهی، رحمت و آرامش بیافریند.
هوش مصنوعی: هر کسی که کالای خوب و با کیفیتی دارد، باید آن را به درستی معرفی کند و برای فروش خود تلاش کند. اگر جنس واقعاً خوب باشد، ارزش خود را نشان خواهد داد و مشتریان به سمت آن جلب خواهند شد.
هوش مصنوعی: عشق اگر واقعی و خالص باشد، نباید مانع پیشرفت و تکامل ما شود. در واقع، عشق باید به ما انگیزه دهد و ما را رشد دهد، نه اینکه در کارهایمان ناپختگی به بار بیاورد.
هوش مصنوعی: من در مسیر پیشرفت و خودنمایی کوشش میکنم، حتی اگر کسی دیگر از من در جایگاهی بالاتر قرار گیرد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که آواز زیبایی میخوانند و این آواز از روی درد و اندوه نیست، بلکه نشانهای از عمق احساسات و لطافت درونی است. این صدا خالی از ناله و درد است و به نوعی بیانگر احساسات عمیق و زیباست.
هوش مصنوعی: اگر کسی با توجه و اشتیاق به خود جذب کند، من آستینم را از هدیههای مصر پر میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ندیده چشم دولت چون تو صاحبدولتی
هرکه بیند روی تو زان پس نبیند محنتی
نیست در گیتی چو تو صدر مبارک طلعتی
نیست بر روی زمین مثل تو گردون همتی
از خلایق نیست چون تو نیک خلق و سیرتی
[...]
جان ندارد بی لب شیرین جانان لذتی
بی عزیزان نیست عمر نازنین را لذتی
بر سر من کس نمیآید به پرسش جز خیال
جز خیالش کس ندارد بر سر من منتی
شربت قند لبش میسازد این بیمار را
[...]
من ندارم بی رخت از زندگانی راحتی
وین سعادت کو که از وصلم نوازی ساعتی
بر من مسکین نمی سوزد تو را دل تا به کی
دلبرا آخر جفا را نیز باشد غایتی
گفته بودم ترک مهر روی مه رویان کنم
[...]
چون جهانرا پیش جانان نیست یک جو حرمتی
جان فدا کن ای دل ار هستی تو صاحب همتی
درد عشقت عاشقانرا دولتی بی منتهاست
کز غم عشق تو می یابند هر دم لذتی
ای نسیم صبحگاهی اشتیاق جان من
[...]
در گلو بینم گر از تیغ شهادت شربتی
یک دم از عمر به تلخی رفته یابم لذّتی
همچو مرغ نیم بسمل در میان خاک و خون
نیم جانی دارم و از وی ندارم راحتی
چون به این آسودگی در عمر خود کم بودهاند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.