پرده بردار و صلای می به شیخ و شاب ده
صومعه داران عارف را شراب ناب ده
آخر ای ابر کرم پرورده فیض توایم
دود از ما تشنگان برخاست ما را آب ده
از ادب حرفی رقم آموزگار ما نکرد
دفتری از حسن خود داری به ما یک باب ده
این دل افکنده را یک بار بردار از زمین
گر نه داغ مهر تو باشد برو پرتاب ده
ترسم از خونریزی زلفت که گیرد دامنت
خون دل ها از شکنجش می چکد کم تاب ده
خوابش از سر رفت با ما هر که همزانو نشست
تاب بیداری نداری تن به جای خواب ده
وه که از طوفان عشقت برق دل را آب برد
من نگفتم سر به جویم این همه سیلاب ده
از حرارت هر شبم ضعف دل افزون می شود
یک صباحم از لب خود شربت عناب ده
از شکاف دل به چشم جان «نظیری » بیندت
روی بر محراب داری پشت بر اصحاب ده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تاب ده
گلبن جان مرا از جوی وصلت آب ده
گر تو مرد آشنایی وقت را فرصت شمار
باده بستان، اختر تزویر را پرتاب ده
توبه کردن در حقیقت بازگشت دل بود
[...]
تا شوی هم انس آگاهی اطلاق خواب ده
ترک بالین حریر و بستر سنجاب ده
نقش هر پندار پیش آید، به می از دل بشوی
سر به صورت خانه نام و نسب سیلاب ده
ساقی ار نوشی بگوید، زهد و تقوا کن نثار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.