دلم شد زودرنج آزار او کن
تغافل گونه ای در کار او کن
به کوشش درنمی گیرد چراغم
شررواری حرارت یار او کن
گلابی پاش بر دلق وجودم
چو گل آغشته پود و تار او کن
سخن کز پختگی رنگی ندارد
اگر معجز بود انکار او کن
کسی کز روی آگاهی زند حرف
به جان دست ار دهد ایثار او کن
نگه سرهنگ کم آزار حسن است
غضب را شحنه بازار او کن
اساس حسن داری ساده از مهر
مثال نقش بر دیوار او کن
نفس کز تفتگی تابی ندارد
گر از عیسی بود زنار او کن
«نظیری » را مسوز از داغ حرمان
ترحم بر دل افگار او کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نسیمی از عنایت یار او کن
ز فیضت قطرهای در کار او کن
همه توفیق و دولت یار او کن
سعادت جاودان در کار او کن
ز نام او قیاس کار او کن
حلاوت سنجی گفتار او کن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.