مبین به رد و قبولم که نیکخواه توام
اگر بد دو جهانم که در پناه توام
مپوش چشم ز حالم که از پریشانی
ز دیده تو گریزان تر از نگاه توام
به گرد کوی تو گردم نسیم درگاهم
به هیچ در ننشینم غبار راه توام
هزار زخم ستم خورده ام رسیده به تو
نمانده قوت رفتن ز صیدگاه توام
صور نگار صد افسانه پریشانم
که در سواد شب طره سیاه توام
کجاست هجر کزو انتقام خویش کشم
که در حمایت مژگان کینه خواه توام
«نظیری » از که گذشتی؟ دگر که را دیدی؟
که باز سوخته شعلههای آه توام