گنجور

 
وحشی بافقی

سحر کجاست که فراش جلوه‌گاه توام

نشسته بر سر ره دیده‌بان راه توام

هنوز خفته چو بخت منند خلق که من

برون دویده ز شوق رخ چو ماه توام

من آن گدای حریصم که صبح نیست هنوز

که ایستاده به دریوزه نگاه توام

مرا تو اول شب رانده‌ای به خواری ومن

سحر خود آمده‌ام باز و عذر خواه توام

تو بی‌گناه کشی کن که ایستاده به عذر

به روز عرض جزا حایل گناه توام

اگر به کشتن وحشی گواه می‌طلبی

مرا طلب به گواهی که من گواه توام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۲۶۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نظیری نیشابوری

مبین به رد و قبولم که نیکخواه توام

اگر بد دو جهانم که در پناه توام

مپوش چشم ز حالم که از پریشانی

ز دیده تو گریزان تر از نگاه توام

به گرد کوی تو گردم نسیم درگاهم

[...]

اسیر شهرستانی

به خون تپیده شکاری ز صیدگاه توام

به جان رسیده غباری ز خاک راه توام

به تیغ تغافل نمی توان کشتن

شهید پرسش مژگان عذرخواه توام

چه بخت اینکه گل گفتگو توام چید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه