زین غم نه گریه آید و نی ناله برکشم
سخت است حال مشکل اگر تا سحر کشم
غایب نگشته از نظر از پا درآمدم
من آن نیم که رنج فراق سفر کشم
آن بلبل ندیده بهارم که انتظار
در آشیان ز کوتهی بال و پر کشم
بدخوی خانه زادم و مغرور خدمتم
معذورم ار ز امر تو یک بار سرکشم
پیدا شود که هرچه مرا هست زان تست
فردا که رخت خویش ازین کوبه درکشم
ما و سفال آن سگ کو زانکه این شراب
مستی نمی دهد چو ز جام دگر کشم
چندان مرو ز هوش «نظیری » به روز وصل
کین جان بی بهاش به پیش نظر کشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از دردی عمیق و حسی غم انگیز صحبت میکند که از فراق و دوری محبوب ناشی میشود. او به این اشاره دارد که با وجود اینکه در دل غمگین است، نه میتواند گریه کند و نه ناله. حالش در این شرایط سخت شده و انتظار به سر میبرد. شاعر خود را در وضعیتی میبیند که حتی از دید محبوب نیز غایب نیست، اما تحمل این فاصله برایش دشوار است. او به بلبل بیبهار تشبیه میشود که به دلیل کمبود آزادی و امکانات، در انتظار بهار نشسته است. همچنین بیان میکند که به خاطر نارضایتی از شرایطش، ممکن است برای یک بار هم که شده از دستورات محبوب سرپیچی کند. در نهایت، از شوق وصال و لذت عشق میگوید و تأکید دارد که زندگیاش بدون حضور محبوب بیارزش است.
هوش مصنوعی: از این غم نه میتوانم گریه کنم و نه آه بزنم. اگر حال و روزم سخت است، باید تا سپیده دم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: من هرگز از نظر دور نشدهام، بلکه به خاطر عشق و جدایی به پا درآمدهام. من آن کسی هستم که در درد فراق سفر را برمیتابم.
هوش مصنوعی: من مانند آن بلبل هستم که بهار را ندیده و در آشیان خود به خاطر کمبود بال و پر، تنها انتظار میکشد.
هوش مصنوعی: من در خانوادهای بدخلق بزرگ شدم و به همین دلیل به خودم مغرور شدهام. اگر یک بار از دستوری که به من میدهی سرپیچی کنم، ببخشید.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در وجود من هست، فردا از آن تو خواهد بود وقتی که من از این در خارج شوم.
هوش مصنوعی: ما و سفال آن سگی هستیم که از شراب مستی نمیگیرد، چون از جام دیگری بنوشم.
هوش مصنوعی: به فراموشی مرو، ای نظیری، در روز وصال، چون جان بیقیمتم را در برابر چشمانت مینهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بخت بد که هیچ نبودم من از تو شاد
هر لحظه ای ز زخم تو درد دگر کشم
بس آب گرم و باد خنک هر شبی که من
از دیدگان ببارم و از سینه برکشم
یا پاره کن به قهر گریبان عمر من
[...]
تا کی خمار محنت آن سیمبر کشم
او می خورد بمردم و من دردسر کشم
درد مرا بغیر چه نسبت که مدعی
خار از قدم بر آرد و من از جگر کشم
ظاهر شود خرابی عالم ز سیل اشک
[...]
چون در مصاف حادثه آه از جگر کشم
تیغم نمی برد بچه امید بر کشم
از گریه کور گشتم و بینائیم بجاست
هر لحظه رشته مژه را در گهر کشم
عمرم بباغبان نخل قدش گذشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.