فتنه با زلف تو گرفته طرف
دل ما را نمی دهد از کف
نیم کش سر دهی خدنگ نگاه
بگذرانی ز صد هزار صدف
دست برد نگاه چالاکت
مرد برباید از میانه صف
به تو سلطان خزانه داو کند
رفته بازی و مهره گشته تلف
عاق بر مادر و پدر گردد
از نکو پروریدن تو خلف
بر بساطی که بندگان تواند
خواجه را بر غلام نیست شرف
هرکجا نغمه و ترانه تست
از کف مطربان نیفتد دف
جعد اگر ز آفتاب برداری
ننماید به روی ماه کلف
آن چه بی روی تو «نظیری » دید
بی سلیمان ندیده بود آصف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساغر بوالفضایلی بر کف
برود چون مبارزان بر صف
دُرّ توحید را تویی چو صدف
آدم تازه را شدی تو خلف
من کزان آب در کنم چو صدف
ارزم آخر به مشتی آب و علف
فَاَخضَلَّ مِن سُقیَاهُ کُلُّ مُضَرَّجٍ
وَاخضَرَّ مِن رَبَّاهُ کُلُّ مُصَنِّفِ
وَ تَلَثَّمَت شَمسُ النَّهارِ بِبُرقَعٍ
مِن طُرَّتَیهِ وَ السَّمَاءُ بِمِطرَفِ
ذات او گوهر است و ملک صدف
از کف جود اوست کان چون کف
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.