گنجور

 
نظیری نیشابوری

تو عیش و ناز مرا از امیدواری پرس

ذلیل دوست شو و قدر من ز خواری پرس

به ذوق من نرسی زین جراحتی که تو راست

نشان لذتم از زخم های کاری پرس

ز فکر دوست سر پر غرور را چه خبر

ز رند بی سر و پا ذوق دوستداری پرس

نگاهداری خود شرط هوشمندان است

بیا به زمره مستان و رسم یاری پرس

امیدوار عطا در بهشت مغفرتست

ز لاابالی اجر گناه کاری پرس

چو مه به نیستی از دوست هست می گردم

ز من سعادت بیماری و نزاری پرس

سراغ راه ضعیفان درست تر گویند

ز دف مپرس به سیلی، ز نی به زاری پرس

به کام من نرسد چاشنی عزت او

ز من عیار فقیری و خاکساری پرس

رموز مل ز «نظیری » شنو که مست شده

کرشمه‌های گل از بلبل بهاری پرس